دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

قانون

سلام

یه ناظم تو دبیرستان داشتیم که بهمون گفت:

اونایی که قانون شکنی میکنن به خاطر این که از قانون متضرر میشن٬ مطمئن باشن که از بی قانونی بیشتر ضرر میبینن.

خداحافظ

خوب بودن

پیش از دستور:

راستش اوایل فکر میکردم آدمایی که میان اینجا رو میخونن احتمالا باید بفهمن من چی میگم. به همین خاطر خیلی هیجان داشتم. تا اینکه چند وقتیه به این نتیجه رسیدم که آدمایی که میان می خونن و نظر میدن دنبال چیزی میان. از خوندنشون و نظر دادنشون مقصودی دارن. با پیش فرض میخونن و برای خودشون نظر میدن. نه برای من. نه برای دیگران. به قول دکتر توی "ماشینها" :

قهرمان آخرین باری که به غیر خودت فکر کردی کی بود. یه موردشو بگو تا همه ی حرفامو در موردت پس بگیرم.

فکر کنم منم باید به خودم و بقیه بگم، قهرمان آخرین باری که به غیر خودت فکر کردی کی بود.

احتمالا  از این به بعد اینجا کمتر بنویسم. سعی میکنم برای دل خودم بنویسم. احتمال هم داره که تو پست هام بهتون اجازه ی نظر دادن ندم.

سلام

به خودم میگم: "خوب باش به خاطر خوب بودن خوبی"

دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد

                                                    سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد

خداحافظ

 

 

به کوتاهی یه لبخند

سلام

 

آدما از آدما زود سیر می‌شن.

آدما از عشق هم دلگیر می‌شن.

آدما رو عشقشون پا می‌ذارن.

آدما آدمو تنها می‌ذارن.

 

خداحافظ

خوشبختی

پیش از دستور:

زندگیه مزخرف و جالب و پست و زیبا و نامرد و ظریف و بی‌ارزش و منظم و .... داریم.

بعضی از دوستان تو پست قبل نظراتی دادن که من حس کردم موضوع رو اونجوری که من گفتم برداشت نکردن. بیشتر که فکر کردم به‌این نتیجه رسیدم که فایل متن کامل رو نخوندن و نظراتشون رو روی این چکیده دادن. می‌خوام خواهش کنم که فقط وقتی ایراد بگیرید که متن کامل رو خونده باشید. نظر دادنتون مشکلی نداره. ولی از روی خیالات نسبت به دیگران نظر ندید.

منم قبول دارم که همیشه آدم باید ایراد رو از خودش ببینه. همیشه باید فکر کنی که تنها آدم مشکل‌دار دنیا خودتی. این تنها راه خوب‌تر شدنه. این تنها راه پیشرفته. ولی این دلیل نمیشه که بقیه‌ای که می‌بینن تو خودتو مقصر می‌دونی بیان نمک رو زخمت بپاشن و هی تو سرت بزنن و بگن ببین خودت مقصری. بعد هم خودشون رو عاری از هر مشکلی ببینن، چون تونستن کسی رو پیدا کنن که همه‌ی تقصیر‌ها رو گردن اون بندازن. هر چند اونا با اینکار به خودشون خیانت می‌کنن. ولی انرژی من رو هم برای پیشرفت می‌گیرن.

پس با عرض معذرت، آقای مزدک خان، من هر چی که هستم و به زندگیم هر جور که نگاه می‌کنم به خودم مربوطه. من هیچ وقت از کسی نخواستم تو زندگی جور منو بکشه. هر چند اگه بخوام هم کسی غیر از خانواده‌ام پیدا نمیشه. همین‌طور جناب آقای مهدی شه‌دوست، تو که ادعای تجدد و گشاده‌نظری داری، تو چرا اینجوری نظر مخالفت رو می‌کوبی. تازه من که نظر مخالف هم نداشتم و فقط یه سری اشاره به چیزایی که هممون فراموش کردیم داشتم. تو فکر کردی که من مخالفت هستم، بعد هم منو دادگاهی کردیو آخرشم حکم رو اجرا کردی.

راستش این دو هفته‌ی اخیر چند مورد اتفاق افتاده که بهم برخورده. ولی عادت دارم که از هیچ کسی متوقع نباشم. اگر هم توقعی دارم، انتظار اجراشو نداشته باشم. چون هیچ کسی برای توقع و انتظار من ارزشی قائل نیست.

 

سلام

اگه ازتون بپرسم خوشبختی چیه، چه جوابی میدین؟ پول، قدرت، مدرک دانشگاهی، همسر و خانواده‌ی خوب، رضایت خدا، یا ….

می‌دونید حس حسادت از کجا میاد؟ می‌دونید چرا آدما خیانت می‌کنن؟ فکر کردید رفتارها و احساس‌های تنفر، دروغ، ظلم و همه‌ی چیزای بد چرا در آدما نفوذ می‌کنه؟

خوشبختی رو خدا تو وجود خود آدم گذاشته. به همین خاطره که تو هر کسی که باشی، در هر شرایطی که باشی، می‌تونی خوشبخت‌ترین آدم روی زمین باشی.

تا حالا شده یه روز صبح بلند شید و احوالتون توپه توپ باشه، ییهو ناغافل یکی بزنه تو پر و بالتون و حالتون رو بگیره. تا آخر روز هم ضد حال باشید؟خوشبختی جز چیزی در درون ما نیست. یه بچه که خیانت رو نمی‌شناسه، هیچ وقت هیچ رفتاری رو فرض بر خیانت نمی‌ذاره. شما می‌تونید با همه‌ی آدمای دنیا دوست باشید.

 اگه فکر می‌کنین خوندن مطلب کامل رو دوست دارید، اینجا کلیک کنید.

خداحافظ

امر به معروف و نهی از منکر

سلام

 

میدونین چرا همه‌ی اخلاق‌های خوب رو تو فرهنگمون داریم از دست می‌دیم؟ میدونین چرا کشور‌های پیشرفته، پیشرفته شدند و ما جهان سومی هستیم؟ چون دستور خدا رو اجرا نمی‌کنیم، امر به معروف و نهی از منکر برامون مرده، جامعه‌ی ما به حرام‌خوری عادت کرده.

مهمترین دلایل عمل نکردن به امر به معروف و نهی از منکر:

1-       ترس از اینکه چند نفری بریزن سرم و تا اونجا که می‌تونن بزننم.

2-       ترس از اینکه مسخره‌ام کنن.

3-       خجالت از اینکه طرف رو مسخره کرده‌ام.

4-       ...

تو کشور‌های پیشرفته بچه‌ها هم امر به معروف و نهی از منکر رو اجرا میکنن. ما از روزی که سرمون به کار خودمون گرمه، داریم به ضلالت میریم.

دنیا در هر لحظه به شما پاسخ رفتارتون رو نمی‌ده. بلکه تا حدی تحمل می‌کنه. وقتی از سطح تحملش فراتر رفت اونوقت دنیا همشو جمع می‌کنه و یه دفعه بهتون تحویل می‌ده. وقتی تحملش طاق بشه دیگه ترو خشک با هم میسوزن.

قانون‌گذاری برای حفظ جامعه هم نوعی از امر به معروف و نهی از منکره.

اگه می‌خواید مطلب کامل رو بخونید اینجا رو کلیک کنید.

 

خداحافظ

 

خوبی و بدی

پیش از دستور:

از این به بعد، من فقط نتایج استدلالات و تفکراتم رو می‌نویسم. دلایلم رو توی یه فایل آپلود می‌کنم و لینک می‌دم.

 

سلام

 

من فکر می‌کنم:

·          خوبی و بدی که ما در موردش صحبت می‌کنیم، نزدیک شدن دنیا به وضعیت مطلوب خودمونه. پس کاملا نسبیه.

·     هیچ کس نمی‌تونه هیچ چیزی رو به هیچ کسی اثبات کنه، مگر اونکه اون طرف خودش بخواد که اونو بپذیره. یعنی شما هیچ کاری برای مجاب کردن آدما نمی‌تونید انجام بدید، بغیر از اینکه اونها رو در معرض دونستن موضوعات بذارید. حتی در تسریع فرآیند درک، شما کاری نمی‌تونید انجام بدید.

·          تقریبا هیچ دو نفری در دنیا، در مورد تقریبا هیچ موضوعی نظر عینا یکسانی ندارند.

·     هر وقت کسی بهتون گفت که: "فلان چیز غلطه. درستش اینه که ..." درجا بهش بگید که: "چطوره که تو درستش رو می‌دونی، ولی من نمی‌دونم".

·     هیچ کس تو دنیا نمی‌تونه برای خودش برتری نسبت به دیگران قائل بشه. چون از کجا معلوم که ذات دنیا رو در این مورد من بهتر از کس دیگری شناخته. پس مشخص می‌شه که اون داستان که، حضرت موسی باید بهترین آدم رو پیدا می‌کرد و از او می‌خواست که بدترین آدم رو پیدا کنه، چرا کاملا معقول و درسته. همه‌ی ماها باید اینطور باشیم.

·          هیچ وقت فکر نکنید که دارید راه درستی میرید. چون فرق بین درستی و نادرستی حتی یه مو هم نیست.

·          شما حقیقت هیچ چیزی رو درک نخواهید کرد، مگر بتونید از خارج از این روابط دنیا (مرگ یا شهود و وحی)، به دنیا نگاه کنید.

·          چیزی به نام واقعیت و حقیقت وجود نداره (قابل توجه امیر که همیشه تو بحث تفاوت واقعیت و حقیقت گیر کرده). همش تجسم ما از یه ذاته.

اگه می‌خواید بدونید چرا، اینجا رو کلیک کنید.

 

خداحافظ

معذرت

پیش از دستور:

شما کسی رو دوست دارید؟ کسی شما رو دوست داره؟ شما عاشق کسی هستید؟ کسی عاشق شما هست؟ شما برای کسی احترام قائلید؟ کسی برای شما احترام قائله؟ شما به کسی احساس دین می‌کنید؟ کسی به شما احساس دین می‌کنه؟ اگه کسی که این شرایط رو داره رو برنجونید (حتی نا‌خودآگاه و بدون توجه به عملی که انجام می‌دید!) چی‌کار می‌کنید؟

 

سلام

معذرت می‌خوام برای همه‌ی بدی‌هایی که در حقت کردم. آره با خود خودتم. درسته با توام. با تویی که بهت بدی کردم. منو ببخش. از ته قلبم می‌گم. منو ببخش. ببخش به‌خاطر همه‌ی رنجش‌هایی که برات ایجاد کردم. خواهش می‌کنم..... مطمئنم که نمی‌تونم جبران کنم. ولی تلاشمو می‌کنم. منو می‌بخشی؟؟؟

خداحافظ

(راستی من منظور داشتم هان)

هدیه تولد رضا به من

این هم هدیه تولد رضا به من:

 

دیروز تولد یکی از بهترین دوستای من بود. از اون آدم هایی که گاه و بی گاه میرم پیشش تاب بازی( عطف به پست تاب بازی) قرار بود بریم خونشون مهمونی! اونم گروهی  بدون اینکه خبر داشته باشد! اما خوب یه بنده خدا بهمون خبر داد که قرار با دوستای برادرش بره بیرون! عصر که بابک  smsزد این یارو که از صبح تو خونه است. کلی تو ذوقم خورد.

قبلا یه بار تلاش کرده بودم برای یه موفقیتی که کسب کرده بود براش کادو بگیرم. پدرم  در اومد آخرشم چیزی دستمو نگرفت. آخه نمی دونیم نه ورزشی می کنه! نه هنری داره‌! اصلا این آدم سیب زمینی سیب زمینی یه! تنها هنرش فلسفه و بحث کردنه!

امسال می خوام بهش یه کادو متفاوت بدم. همون طور که می بینین قراره یه پست بزارم در مورد مهدی کرشته!!

و اما مهدی کرشته:

آروم! هر از گاهی عصبانی میشه!

لج باز! بد لجبازه اما خوب باید کارد به استخونش برسه!

مهربون و صمیمی! آدم با معرفت! لوطی! بامرام! وقتی ناراحته دور و برشم حالشون گرفته است! این نشون میده آدم اثر گذاریه!

با هوش و دقیق! هر کاری که بهش می سپری خوب تموم میشه! قدرت مدیریت خوبی داره! آدم از اینکه باهاش کار کنه خسته نمیشه!

استعداد دلقک بازی زیادی داره ! اینم به خاطر اینه که آدم زنده ایه! مثلا گاه و بی‌گاه بی‌خبر، کابل پشت کیس بابک رو میکشه!

خوش خوراک!‌ آدم با ملچ ملوچ غذا خوردنشو می بینه، به اشتها میاد!

اما مهمترین خصیصه این آدم علاقه‌ی اون به فکر کردنه! اونم با صدای بلند. عاشق حرف زدنه! آدم -جز در موارد کاری- حال می کنه به حرف های مهدی گوش بده! دقیق و شمرده حرف میزنه و منطقیه! یه  کمی در مورد جناحی که ازش دفاع می کنه اغراق می‌کنه. اما خوب در مجموع میشه باهاش کنار اوومد!

تو دوستی آدم وفا داریه!

خیلی از تکه کلاماش ضرب المثله :‌ اگه تو ایکسی این تویی که ایکسی. من خودم به شخصه ...

این نشون میده آدم اثر گذاریه!

خلاصه این آدم موجود مفید و به درد بخوریه!

راز موفقیتش هم به نظر  من اینه که یه مهدی کرشته، همیشه بالای سرشه که به کارش رسیدگی می کنه و بهش مشورت میده!!!

مهدی جان تولدت مبارک! چه شمع فوت بکنی چه نه!!

اینم کادوی تولد من!!!!

رند و زنده باشی!!!

و اما بعد

به دلیل خود سانسوری مطلب این پست حذف گردید.

تولد

پیش از دستور:

از همین الان بگم که اگه کسی تو نظر دادن، به حس نوشته توجهی نکنه، از همین الان فیلتر شده است.

 

سلام

 

امروز تولدم بود. هورا............ . تولدت مبارک. مبارک مبارک تولدت مبارک. بیا شمعا رو فوت کن که صد سال نه هزار سال زنده باشی. البت از ما که گذشت ولی از چیپس باتو نمی‌شه گذشت. (هوووووم این تبلیغات تلویزیونی چه اثری دارن لامصبا). می‌گفتم، از ما که گذشته که برامون تولد بگیرن ولی خوب همین که همه یادشونه که ما هم هستیم، خدا رو واقعا شکر. خیلی‌ها از داشتن حتی یه نفر هم که براشون ارزش قائل باشه محرومند.

امروز داشتم فکر می‌کردم که، روز تولد من هم مثل خیلی از روزای زندگیم، یه روز عادی و معمولیه. شبیه خیلی از روزای تولد سالهای گذشته‌ام. سال پیش یه استثناء بود که روز تولدم برام خاطره انگیز و خیلی شاد گذشت. از خیلی کوچیکیم یادم می‌آد که همیشه روز تولد تو خانواده‌ی ما یه روز عادیه. ولی یه روز عادی مهم. به متولد شده حال می‌دن و براش غذایی که دوست داره می‌پزن و کیک و شیرینیو از اینجور چیزا. ولی قرار نیست اتفاق دیگه‌ای بیافته. معمولا از فامیل هم روز تولد چیزی به آدم نمی‌ماسته. سال پیش اولین سال بود که از دوستام بهم ماستید. واقعا خوش گذشت. از محمدرضا، بابک و گلمر به‌خصوص، و از بقیه‌هم همین‌طور تشکر می‌کنم. واقعا فکرشم نمی‌کردم که این‌قدر براتون ارزششو داشته باشم که برام زحمت بکشین. اون موقع یه اشتباهی کردم که بعد از همون روز خودم هم متوجه شدم. امشب هم با عنایت که صحبت می‌کردم، باز هم برام یادآوری شد که، سال پیش، من با اینکه واقعا خبر نداشتم و تو عمل انجام شده قرار گرفتم (توجه کنید که غافلگیر نشدم، چون برام قابل پیش‌بینی بود) ولی با بی‌توجهی و یه‌جورایی غرور داشتنم، همه‌ی حالی رو که می‌تونستم به بچه‌ها ندادم. الان دارم رسما از همتون معذرت می‌خوام. دیگه اینکارو نمی‌کنم.

چند دقیقه پیش داشتم فکر می‌کردم که من هنوز یه کادوی تولد نگرفتم. کادوی تولد خدا رو. آخه همون‌طور که گلمر هم توی وبلاگش چند ماه پیش گفته بود، منم فکر می‌کنم خدا هم کادو می‌ده. اگه من کادومو از خدا گرفتم، حتما بهتون خبر می‌دم که تو تولدتون، خدا رو دعوت کنین که بهتون کادو بده. البت من که دعوتش نکردم، چون مهمونی نبود. ولی خوب بالاخره خدا اه دیگه. باید خرج کنه و هدیه بده.

الان که دارم این پست رو می‌نویسم و چند دقیقه‌ای به زمان تحویل روز شنبه مونده، می‌تونم بگم که توی سال گذشته دوست خوبی برای دوستام نبودم. پسر خوبی برای پدر و مادرم نبودم. برادر خوبی برای خواهرام و برادرام نبودم. همین‌طور دایی خوبی برای خواهرزاده‌هام. و از همه مهمتر بنده‌ی خوبی برای خدام هم نبودم. شرمنده نیستم. چون فکر می‌کنم آنچه از دستم براومده کردم. راضی هم نیستم.

امسال طولانییییییییییییییییییییییییییی‌ترین سال زندگیم بود. واقعا برام زیاد گذشت. و البته الان که گذشته، به کوتاهیش پی می‌برم. امسال هم مثل 23 سال دیگه‌ی گذشته‌ی زندگیم، سالی پر از بی‌محتوایی، بی‌هدفی، کسالت، مسخره‌گی و البته فراز و نشیب‌های تپه‌مانند بود. 24 سال که حالا که دارم بهش از دور نگاه می‌کنم، هیچ چیز مهمی توش وجود نداره که بتونم به‌عنوان خلاصه و عصاره‌ش بهتون بگم. 24 سال نا‌آگاهی و نادانی. بعضی اوقات این نادانی‌ها کار دستم داده و زندگیم رو به انحراف کشونده. بعضی اوقات هم با کمک‌های غیبی از مشکلات رهایی پیدا کردم و به راه درست نزدیک‌تر شدم. ولی چه فایده. من برای این دنیا زیادیم. شاید بهتر بگم که این دنیا برای من زیادیه. اصلا اینا رو نمی‌گم که گلمر برگرده بگه: "تو این حرفا رو می‌زنی که ترحم بقیه رو بدست بیاری". ابدا. این واقعا حسیه که نسبت به زندگی بی‌محتوای بی‌روح بی‌لذتم دارم. هرچی بیشتر می‌گذره، این احساس تو وجودم بیشتر نفوذ می‌کنه. بیشتر از زندگی کردن بدم می‌آد. قبلنا از مرگ می‌ترسیدم. کم‌کم ترسم ریخت. الان کم‌کم دارم به مرگ بیشتر فکر می‌کنم و ازش داره خوشم می‌آد. چون پایان این‌همه نا‌آگاهیه. پایان همه‌ی حجاب‌ها. اگه این‌طور نباشه، ظالم‌ترین موجود دنیا همون خداییه که این دنیا و دنیای پس از مرگ رو آفریده.

امشب به خودم حال می‌دم و فرض می‌کنم کسی جز خودم خواننده‌ی این متن نیست. راحت ادامه می‌دم تا اونجایی که خسته بشم از اینکه بنویسم. امروز هر کسی که زنگ می‌زد می‌گفت چرا کوک نیستی، چرا حالت گرفته‌اس. چرا بی حس‌و‌حالی. خودمم نمی‌دونم چرا. ولی دارم کم‌کم می‌فهمم که حس شازده‌کوچولو وقتی داره با اون مار زنگی در مورد برگشتن صحبت می‌کنه چیه.

تو زندگیم یاد گرفتم که دل‌بستگی نداشته باشم. به هیچ‌چیز. ولی نه به هیچ‌کس. به همین خاطره که مرگ عزیزانم برام بسیار دردناکه و مرگ خودم بسیار شیرین. (راستی به‌نظر شما خدا خوش قوله؟ .... نه منظورم اینه که میشه خدا رو با تهدید مجبور به کاری کرد؟ آخه من تهدیدش کردم و ازش قول گرفتم. ولی خوب معلومه که خودم از طرف اون به خودم قول دادم.) بگذریم. حس می‌کنم که پر و بالی برای پرواز ندارم. پایی برای پیاده‌روی. دستی برای شنا. تنی برای خزیدن. حس می‌کنم منو توی یه قوطی به ابعاد 30*30*30 سانتی‌متر فشار دادن و محبوس کردن. نه می‌تونم نفس بکشم و نه حرکتی بکنم. این مغز لعنتی هم که جز دردسر چیز دیگه‌ای برام نداره. (الان رضا داد می‌زنه که: " حضرت عالی ته چاه افتادین، دیگه بفرما زدنتون چیه؟") خوب الان که چی؟ خدااااااااااااااااااا. دوست دارم.

شاید برای روز تولد یه‌کم سیاه به‌نظر میآد. به نظر من رنگ دنیا خاکستری تیره‌است. رنگ احوال من هم یه رنگ قهوه‌ای حال بهم‌زدنه. می‌دونین من چند وقته گریه نکردم. خییییییییییییلی وقته. چرا هیچ چیز باحالی تو دنیا نیست که لذت بردن ازش بیش از چند لحظه باشه. لطفا اگه می‌خواید نصیحتم بکنید، همین الان بی‌خیال شید و برید. چون اصلا حال و حوصله‌ی نصیحت شنیدن ندارم. من دلم برای بچگی‌هام تنگ شده. برای دوست داشتن تنگ شده. برای دوست داشته شدن تنگ شده. برای........... به قول رضا نباید همه چیزو لو داد.

میدونید استیصال یعنی چی؟ آیا تا به حال کلمه‌ی مضطر رو شنیدید و معنیش رو می‌دونید (اشاره به آیه‌ی امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف سوء)؟ احتمالا می‌تونم بگم که معنیش منم.!!! اینکه چرا، چون واقعا نمی‌دونم چی‌کار کنم. دوست دارم یه جا بشینم و مدتها تکون نخورم و ساعتها گریه کنم و .... . ولی نمیشه. این دنیا تا زمانی که نیومده اگه منتظر اتفاق خوبی باشی برات زود می‌گذره. اگه منتظر اتفاق بدی باشی برات دیر می‌گذره. وقتی می‌رسه هیچ کاری رو تو زمانی که بهت داده شده نمی‌تونی تموم کنی. وقتی هم می‌گذره همیشه برات زودتر از اونی که فکر می‌کردی گذشته. میبینین. همیشه برعکسه. همیشه در حال حال گرفتنه. ضدحاله.

اگه بخواد زندگیم این‌طور هر روز به قعر بلاتکلیفی سقوط کنه، واقعا نمی‌دونم چند سال دیگه ازم چی می‌مونه. اگر هم قرار باشه به یه زندگی روزمره عادت کنم و با پولدار شدن دیگه اونقدر سرم شلوغ بشه که این چیزا یادم بره، که عمرااااااااا. من آدمی نیستم که به روزمرگی خوشامد بگم. البت ممکنه که اون زورش از من بیشتر باشه که می‌پذیرم و ازش لذت می‌برم.

دیگه رشته‌ی کلام از دستم در رفت. حرفام دیگه به‌خودم حالی نمی‌ده که به شماها حال بده. پس بهتره جمعش کنم.

پشیمون شدم از اینکه اجازه بدم نظر بدید. اگه نظر خیلی مهمی بود نگه دارید تا پست بعدی، یا بهم میل بزنید.

 

خداحافظ همتون