دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

به سبک جعفر

سلام

امروز میخوام به سبک جعفر متن بنویسم. قبلا به سبک رضا و تا حدی مسعود نوشته بودم.


دنیا

دنیا کثیف ترین بازی ممکن رو با ما شروع کرده. بازیه ...


دوستی

چقدر دوست داشتم دوستت باشم و نیستم و چقدر دوست داشتی دوستش باشی و نیستی!!


حماقت

من چقدر احمقم. از دیشب تا حالا دارم جنبه های مختلفی از اینکه چقدر یه نفر میتونه احمق باشه رو کشف میکنم.


جرات

من فقط جراتشو ندارم وگرنه از همه ی شجاع ها شجاع تر می بودم!!


روابط

روابط بین آدمها از هر چی که فکر کنی پیچیده تره. حتی از مسئله ی بغرنج مرغ و تخم مرغ!!!


یه جمله

تا حالا پیش اومده برات با یه جمله همه ی تفکرات یه نفر رو در هم بریزی؟ برای من پیش اومده که با یه جمله همه ی تفکرات دو نفر رو به هم ریختم.


مشاور

جعفر یه مشاور خوبه. حتما می پرسید چرا؟ خوب به این دلایل:

۱- سه واحد روانشناسی تو دبیرستان پاس کرده.

۲- بسیار فضول و مطلع هست. (جعفر جان ببخشید که اینقدر رک حرف میزنم)

۳- تجربه ی عشقولانه رو از هر دو طرفداشته.

۴- تجربه ی مشاوره دادن به عاشق ها رو داشته.

۵- تجربه ی مشاوره به معشوق ها رو داشته.

۶- روابط عمومی اش هم خوبه.


فاجعه

راست میگفت. وقتی تو اوج خوشی هستی٬ وقتی با خودت حال میکنی و از تنها بودن لذت میبری٬ یه دفعه میاد سراغت و همه چیزت رو به هم میریزه. حالا دوباره از اول. با یه زندگیه خراب روبرو میشی که تا دیروز چون با فاجعه ای که برات رخ داده دست و پنجه نرم میکردی٬ متوجهش نبودی و امروز باید دوباره زندگیتو بسازی و فقط تا فاجعه ی بعدی وقت داری. فکر میکنید این فاجعه چه چیزهایی میتونه باشه؟


یه سوال مهم

به قول محمدرضا٬ چرا برای هر لذتی سختی هست؟ چرا هیچ پیشرفتی بدون دردسر بدست نمیاد؟


آواز

مسعود میگه٬ همه ی آدما از صدای خودشون خوششون میاد٬ پس باید آواز بخونی!!!!


بسه دیگه. فکر کنم به اندازه ی کافی نوشتم. چقدر نوشتنم به جعفر شبیه بود؟ اصلا قشنگ بود؟

خداحافظ