دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

گاهی اوقات

سلام
گاهی اوقات نمیدونی چی می خوای ولی میدونی چی نمی خوای.
گاهی اوقات نمی دونی چی می خوای ولی آرزو داری ای کاش چیزی بود که بخوای.
گاهی اوقات میدونی چی می خوای ولی آرزو داری ای کاش جرات داشتی و چیزی که می خوای رو به دست می آوردی.
خدا حافظ

غرغر با خدا

هیچ چیز مهمی در این پست گفته نمیشه. فقط غرغر با خداست.

سلام

 

دارم روزهای روشن هایده رو گوش میدم. خیلی دردناکه آهنگش. هرچی تلاش میکنی خوبی ها و زیبایی ها رو تو اطرافت ببینی، اونقدر که زشتی زیاده اونقدر که درد و رنج زیاده نمیتونی هیچ کاریش کنی. مگر اونکه نبینی، یعنی دیگه برات مهم نباشه. اینم یعنی آدمیتت رو بذار در کوزه. خلاصه هرکاریش میکنی میبینی خدا گند زده با این خلق کردنش. به قول یکی از دوستان که ایمیلی به شوخی فرستاده بود که خدایا یه روز حال داری یکی رو با کلی قیافه و هیکل درست و کمالات و پول و خوشی تو بهترین نقطه ی دنیا خلق میکنی و یه روز حال نداری این همه بد بخت بیچاره رو تو کلی نقاط دنیا که نه قیافه دارن نه درست زندگی میکنن و نه حتی غذا برای خوردن دارن. اون به شوخی گفت ولی من جدی میگم خدایا حوصله نداری خوب خلق نکن برادر من!!!!

گاهی اوقات حتی دوست داری کور و کر بشی و نبینی و نشنوی. ولی حتی نمیتونی کور و کر باشی. اون وقته که فرار تنها راه چاره است. از همه چیز. حتی از خودت. چون بدبختیهای خودت هم حالت رو بد میکنه. حالا تو این وضع میخوای به این فکر کنی که راه درست و غلط چیه؟ خدایا واقعا از ماها انتظار داری تو این وضع به فکر راه درست و غلط باشیم؟!!! دیگه انرژی برامون مونده که بخوایم کار درست رو انجام بدیم؟!!! یا فقط بگذره و هر روز از این پاساژ به اون هتل، از این مسافرت به اون مهمونی، از این تفریح به اون کار، فقط از مار غاشیه به عقرب جراره پناه ببریم؟!!!

 

خداحافظ