دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

از سر هر چی

سلام

 

چند وقتی ترجیح میدادم که فکر نکنم. آخه به هر چیزی فکر میکردم، تهش یه چیز زشت و تهوع آور بود. حالا بعد از اون، میترسم که فکر کنم. آخه به هر چیزی فکر میکنم، تهش یه چیز ترسناک و بغرنج قرار داره. چند وقت دیگه احتمالا دیگه نمیتونم فکر کنم. آخه اینقدر که از مغزم استفاده نمیکنم احتمالا فاسد میشه و دیگه ازکار میوفته.

از وقتی به خودروانکاوی علاقمند شدم و دارم انجامش میدم، چیزای عجیب و بعضا جالبی پیدا میکنم. ازجمله اینکه جدیدا حرفی که خیلی وقت پیش شنیده بودم رو دارم در زندگی خودم میبینم و اون حرف اینه که هیچ چیزی نمیتونه شما رو ناراحت یا عصبی کنه مگر اونکه شما خودتون رو حداقل در بخشیش مقصر ببینید. و جالبیش اینه که شما ناراحتی ای که از خودتون دارید رو سر دیگران خالی میکنید و اونها هم اگه مقصر باشن که همین حس رو دریافت میکنن وگرنه متعجب میشن که چرا بهشون پرخاش کردید!!!!

آدمهای کلی نگر یه مزیت اساسی دارن که جزئیات کم ارزش و حتی پرارزش زودگذر رو میتونن صرف نظر کنن یا ندید بگیرن یا تحمل کنن و خیلی اذیت نشن. ولی یه عیب دارن که وقتی کلیتی از زندگیشون به هم بریزه، دیگه هیچ چیزی جبران کننده اش نیست و تا درست شدن اون، زندگی و خواب و خوراک ندارن. آقایون کلی نگر هستن و عمدتا عین خیالشون نیست و جزئیات رو درنظر نمیگیرن. ولی مبادا که احساس خطر از سوی یک موضوع کلی بکنن، اونوقت خواب و بیداری در تلاش میوفتن که حلش کنن. برعکس خانم ها جزئی نگرن و کلیات خیلی اذیتشون نمیکنه و در بدترین وضع کلی، هم میتونن ریلکس به جزئیات خوشایند بپردازن (مثل اون عکسه که خانمه تصادف کرده و داره موهاشو شونه میکنه تا خرده های شیشه به پوست و موش صدمه نزنه!! البت خیلی گشتم ولی عکس رو پیدا نکردم. اگه کسی داشت لینکشو بذاره) یا اینکه به هر چیز جزئی ای گیر بدن یا برعکس از کلی چیز جزئی فقط اونهایی رو ببینن که دوست دارن یا دوست ندارن!!

خلاصه، مشکل من این وسط اینه که هم کلیات برام بسیار مهمه و هم جزئیات!! و الان خیلی از کلیات زندگیم به هم ریخته و بعضا جزئیات که به هم میریزه، رسما تعطیل میشم و دیگه هیچ حسی برای هیچ کاری باقی نمیمونه. بسیار زیاد این جملات رو شنیدم که بیخیال شو، رها کن، خودتو اذیت نکن، این حرفای صد من یه غازه، چرا اینقدر زودرنجی، من که چیزی نگفتم، تو عادت داری هر چیز کوچیکی رو بزرگ کنی و از اینجور حرفا. متاسفانه خیلی از اوقات با اینکه میدونم باید اینکارها رو بکنم، با اینکه تلاش میکنم که اینطور نباشم، ولی نمیشه.

 

خداحافظ

گرم و سرد

سلام


وقتی گرم هستی مواظب باش چه کاری میکنی (وچه حرفی میزنی) تا وقتی سرد شدی از کرده ات (وگفته ات) پشیمون نشی.


زندگی مجموعه ای از زشتیهاست که بعضی زیبایی ها اونو قابل تحمل میکنه. مثل معدن ذغال سنگی که یه الماس با ارزشش میکنه. وقتی الماسی رو پیدا کردی، جذابیتش تازه شروع میشه.


حس پیتر رو توی سریال قهرمانان* دارم اوایلی که قدرتش** رو کشف کرده بود و چند تا قدرت بهش اضافه شده بود. حس اینو دارم که کلی توانایی دارم، کلی مسیر تو زندگیم بازه، ولی توانایی تصمیم گیری، توانایی انتخاب، توانایی لذت بردن از این همه قدرت و امکانات رو ندارم.


عقل جز در مواردی نادر، چیز بسیار به درد نخوری است. احمق باش تا کامروا شوی!!!


* این سریال در مورد یه سری آدمه که توانمندی های ویژه ای دارن. پرواز میکن، نمیسوزن و نمیمیرن و ...

** پیتر تواناییش اینه که وقتی نزدیک یه قهرمان قرار میگیره، توانایی اون رو در خودش کپی میکنه. البت ناخودآگاهه. این باعث میشه کلی توانایی جمع کنه ولی در عین حال تحمل نگه داشتن و استفاده کردن ازشون رو نداشته باشه. زیر بار این همه توانایی عجیب در حال له شدنه!!


خداحافظ