دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

خوبی و بدی

پیش از دستور:

از این به بعد، من فقط نتایج استدلالات و تفکراتم رو می‌نویسم. دلایلم رو توی یه فایل آپلود می‌کنم و لینک می‌دم.

 

سلام

 

من فکر می‌کنم:

·          خوبی و بدی که ما در موردش صحبت می‌کنیم، نزدیک شدن دنیا به وضعیت مطلوب خودمونه. پس کاملا نسبیه.

·     هیچ کس نمی‌تونه هیچ چیزی رو به هیچ کسی اثبات کنه، مگر اونکه اون طرف خودش بخواد که اونو بپذیره. یعنی شما هیچ کاری برای مجاب کردن آدما نمی‌تونید انجام بدید، بغیر از اینکه اونها رو در معرض دونستن موضوعات بذارید. حتی در تسریع فرآیند درک، شما کاری نمی‌تونید انجام بدید.

·          تقریبا هیچ دو نفری در دنیا، در مورد تقریبا هیچ موضوعی نظر عینا یکسانی ندارند.

·     هر وقت کسی بهتون گفت که: "فلان چیز غلطه. درستش اینه که ..." درجا بهش بگید که: "چطوره که تو درستش رو می‌دونی، ولی من نمی‌دونم".

·     هیچ کس تو دنیا نمی‌تونه برای خودش برتری نسبت به دیگران قائل بشه. چون از کجا معلوم که ذات دنیا رو در این مورد من بهتر از کس دیگری شناخته. پس مشخص می‌شه که اون داستان که، حضرت موسی باید بهترین آدم رو پیدا می‌کرد و از او می‌خواست که بدترین آدم رو پیدا کنه، چرا کاملا معقول و درسته. همه‌ی ماها باید اینطور باشیم.

·          هیچ وقت فکر نکنید که دارید راه درستی میرید. چون فرق بین درستی و نادرستی حتی یه مو هم نیست.

·          شما حقیقت هیچ چیزی رو درک نخواهید کرد، مگر بتونید از خارج از این روابط دنیا (مرگ یا شهود و وحی)، به دنیا نگاه کنید.

·          چیزی به نام واقعیت و حقیقت وجود نداره (قابل توجه امیر که همیشه تو بحث تفاوت واقعیت و حقیقت گیر کرده). همش تجسم ما از یه ذاته.

اگه می‌خواید بدونید چرا، اینجا رو کلیک کنید.

 

خداحافظ

نظرات 5 + ارسال نظر
امید نیک دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 00:40

این آخرین پیامی است که من برای شما می نویسم. شما اینجا را به پاتوقی برای دوستان خودتان کرده اید. من نمی دانم مگر در آسان افزار شما اوقات فراغت ندارید؟ مگه نمی توانید بین ساعت 8 تا 12 شب بشینید پای messenger و با هم گپ بزنید؟ آخه دیگه برای چی وبلاگ می نویسی؟ که بعد مجبور بشی منتقدین رو با تیغ سانسور نوازش کنی.
به هر صورت چون احساس می کنم صحبت های اینجای شما بازتابی شخصی شده از زندگی کم تلاطم روزمره تان او بیشتر وسیله ای برای فرار از بحث رودرو با اهالی منطق و گرم گرفتن با تفکرات تازه واردها (با عرض پوزش فراوان از همه عزیزان) است دیگر در بحث هایتان به این صورت شرکت نمی کنم. بنده را معذور بدارید. خسته شدم از بس اینجا هم تأیید و تکذیب و سانسور دیدم.
اگر عمری باقی بود و از نزدیک همدیگر رار دیدیم یه عالمه وقت داریم بشینیم سر این مسائل بحث کنیم. شبت بخیر دوست قدیمی و در پناه حق.

ReZa دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 11:09

این جمله آخرت خیلی باحال بود : اگه می خواید بدونید چرا...
احتمالا عطف به بالای متنت منظورت این بوده: اگه می خواید از نظر من بذونید چرا...
اگه این رویه رو ادامه بدی وبلاگت کم کم شبیه یه وبلاگ دیگه در میاد... جالب نیست که عاقبت همه آدم های مثل تو یه جاست؟؟؟

مهدی دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 15:13

سلام
امید جان من اصلا از منظورت سر در نیاوردم. من کی نشستم و با همکارانم گپ خصوصی راه انداختم. اصلا به غیر از رضا که گهگاه میاد و نظری میده بقیه ی همکارای من که اینجا نمیان و اگرم بیان نظری نمیدن. اینجا همه با اسم خودشون نظر میذارن. میتونی تو چند پست قبل نگاه کنی که چند بار بابک و جعفر و ساسان نظر دادن.
در مورد سانسور هم هر کسی نظری داره. آیا درسته که من بگم شما فلان جور هستید و این غلطه و من درست می گم؟ فکر نکنم. پس به نظرات هم احترام بذاریم. فقط به این راهه که می تونیم در کنار هم با خوشی زندگی کنیم.
در موردنحوه ی نگارش من، شخصا هیچ توضیحی ندارم. خود نوشته ها توضیح دهنده ی افکار و عقاید من هستند. فقط توجه کنید که اینجا وبلاگه. نه یه مکان برای بحث های علمی و فلسفی. من اصلا اینجا نمی نویسم که با کسی بحث کنم. مینویسم چون باید یه سری چیزایی که بهشون اعتقاد دارم یا متوجهشون شدم رو بیان کنم. دلایل من برای نوشتن زیاده. اگه از نگارش من خوشت نیومده 2 تا کار می تونی بکنی.
1- کمکم کنی که یاد بگیرم چه جوری بنویسم. که هم خوبی در حق من کردی و هم در حق خودتو بقیه.
2- بذاری بری.
هر کدوم رو که انتخاب کردی به روی چشم ما جا داری.
در آخر اینو یه بار بهت گفتم بازم می گم. آقا امید با ما به از این باش که تا بحال بودی.
خداحافظ

مارمولک(من) دوشنبه 8 مرداد 1386 ساعت 22:47

بهت گفتم که اگر مزخرف بگی اونم ناقص برات مینویسم:

(ثم ماذا)

گل مر چهارشنبه 10 مرداد 1386 ساعت 18:06 http://golmarjoon.blogfa.com

هر وقت کسی بهتون گفت که: "فلان چیز غلطه. درستش اینه که ..." درجا بهش بگید که: "چطوره که تو درستش رو می‌دونی، ولی من نمی‌دونم".
آی با این جمله ات حال کردم. حال کردم. حال کردم. خیلی گل گفتی. متنفرم از آدمایی که فکر می کنن فقط خودشون حالیشونه و بقیه بز هستند. هر چند حقیقتا همه ما یه وقتایی فکر می کنیم کار دیگران غلطه و خودمون درستش رو می دونیم. اما این به عنوان رفتار ذاتی و یک باور خیلی اشتباهه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد