دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست دختر

پ.د: یکی برام نظر شخصی گذاشته که:

"لطفا نام اشخاص(مثل کیارزم و تاجدین) را از نوشته ها حذف کنید چون من این افراد رو می شناسم و از نظر شما در مورد آنها  ناراحت شدم ضعف یک فرد در ذندگی شخصی اش (البته از نظر شما) نباید فاش شود . خیلی کار زشتی است"

رفتم پست مربوطه رو خوندم. منظورش این پست بوده : اولین دیدار

واقعا کف کردم که مگه من چی گفتم که این آقا یا خانم ناراحت شده؟؟؟!!!! من هیچ حقیقتی رو فاش نکردم. فقط گفتم که از دیدن این دو نفر حس خوبی نداشتم. بگذریم. به هر حال اگه توهینی کردم شما ببخشید.

 

سلام

 

من الان تو وضعیتی نیستم که بتونم وقت برای دوست دختر بذارم. فکر اضافه کردن یه دغدغه ی دیگه به این مصیبت هایی که دارم اصلا بهم اجازه نمیده بهش فکر کنم.

(به فرض محال که حتی پیدا کردم هم) اون بدبخت چه گناهی کرده که به امید یه آآآدم با من رابطه اش رو شروع کنه و بنده هم تنها چیزی که براش دارم چیه؟ غرغر و فحش به همه چیز. تلاطم روحی. انرژی منفی. حالگیری.

آخه من چی دارم که کسی بخواد به خاطرش رابطه ای با من داشته باشه؟ همه ی کسایی که الان باهاشون رابطه دارم، به این خاطر هنوز باهام قطع رابطه نکردن که جلوشون فیلم بازی میکنم. من اونی که شماها می بینید نیستم. من اینی هستم که تو وبلاگم می نویسم.

این دیدگاهی که تو وبلاگم می بینید رو هیچ کسی دوست نداره و نمی پسنده. حتی کسایی که مثل من فکر میکنن هم ترجیح میدادن نمی فهمیدن و مثل گوسفند به علف های دنیا مشغول بودن، ولی حیف که نمیشه. ببخشید توهین کردم ولی اینجوری عمقش بهتر مشخص می شد.

از همه ی اینها گذشته، هر کاری برای انجام نیاز به انرژی و اراده و برنامه ای داره که به اون هدف نایل بشه. برای پیدا کردن دوست دختر، من مطلقا هیچ انرژی ندارم، هیچ برنامه ای (با توجه به توانایی هام در مخ زدن و ارتباط برقرار کردن) ندارم، و اراده اش رو هم به دلایل بالا ندارم. پس موضوع منتفیه.

 

خداحافظ

نوشتن

سلام

دوست دارم بنویسم. ولی نمی دونم چی بنویسم. دست و دلم به نوشتن نمی ره. حال و حوصله هم ندارم. میشه شما برام بنویسین تا من بخونم.

خداحافظ