بر در شاهم گدایی نکته ای در کار کردگفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت. پایان شب سیه سپسد است
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصوداز گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت...شب تنهاییم در دست جان بودخدایش لطف های بی کران کرد...
بر در شاهم گدایی نکته ای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت.
پایان شب سیه سپسد است
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت...
شب تنهاییم در دست جان بود
خدایش لطف های بی کران کرد...