پیش از دستور: امروز بالاخره بعد از حدود 17-18 روز تلاش مستمر برای امتحانات، آخرینش رو هم به خیر دادیم و رفت. اگرچه نتیجه تا اینجا کاملا با چیزی که انتظار داشتم همخوانی نداره، ولی چارهای نیست. باید ساخت. وقتی کلا یک ماه برای 3 تا درس فوق وقت بذاری دیگه بهتر از این نباید انتظار داشته باشی. تازه اول بدبختیهامه. تازه شروع شده. پروژهها رو باید به ترتیب تا 20 تیر، 1 شهریور و 15 شهریور تحویل بدیم. واقعا سنگینه. بهغیر از پروژهها، کارای شرکت و کارای شخصی عقب افتادهی خودم هم هست که همشون تمرکز دارن تو همین مدت. یعنی اگر من تا آخر شهریور این ور و اون ور بدوام عمرا نتونم همهی این کارا رو انجام بدم. البت بگذریم از اینکه حال و حوصلهی درست و حسابی هم ندارم. تازه جالبتر اینکه من معمولا تو این موقعیتها دودر کردنم شروع میشه. امیدوارم درسامو نیافتم، بقیش رو صحبت میکنیم. طولانی شد. بریم سر اصل مطلب.
سلام
چند تا پست پیش، تو متن«زندگی» یه چیزایی نوشتم که رضا مجبور شد علیرغم میلش تو وبلاگش یه جوابیه بنویسه. بعد از اونکه همدیگه رو دیدیم، یه موضوعاتی رو صحبت کردیم که نهایتا به اینجا رسید که رضا یه رازی رو بهم گفت که اگرچه جوابی برای مشکلاتی که مطرح کردم نداشت، ولی مشکل رو کلا تغییر هویت داد. اون موضوع رو میتونم اینجوری براتون مطرح کنم:
خدا برای زندگی تو دنیا به آدمیزاد یه سلاح بسیار با ارزش داده. یه ابزاری که میتونیم بگیم تنها دلیل باقی موندن انسان در این چندین هزار سال روی زمین همین بوده. تفکر. بله تفکر یه ابزاره. یه ابزار برای حل مشکلات دنیا. همهی مشکلات دنیا رو میشه با این ابزار حل کرد. امکان نداره شما نیاز به هیچ چیز دیگهای پیدا کنید. میبینید که انسان تو بدترین شرایط محیطی توی این دنیا زندگی و کار میکنه. ولی هیچ مشکلی نداره. حالا به این موضوع توجه کنید که انسان در دنیا زندگی میکنه. ولی مشکلاتی که ما مطرح کردیم هیچ کدومشون مشکل دنیوی نبود. خدا هم هیچ تضمینی نداده که مشکلات غیر دنیوی شما رو هم میشه با ابزارهای زمینی حل کرد. البته انسان یه سلاح غیر دنیوی هم داره به نام احساس ولی این ابزار یه چیز نادقیق برای دنیاست و جاش اینجا نیست.
مشکلات دنیا چندان غیر قابل حل نیستند. فقط کافیه به حد کافی زمان و تفکر در اختیار داشته باشید تا هر مشکلی رو از سر راه بردارید. ولی مشکلات غیر مادی چی؟؟
خوب اینجاست که رضا و تا حدودی من معتقدیم که همهی چیزایی که ما تو این دنیا باهاشون آشنا شدیم یا اسمشون رو شنیدیم، مادی نیستند. حالا تعریف میکنیم، از جنبهی تفکر موضوعات دو دستهاند:
1- تفکر پذیر: این همون موضوعات زمینی و مادی هستند که با قدرت تفکر میشه اونا رو حل و تجزیه و تحلیل کرد.
2- تفکرناپذیر: ولی این موضوعات که اکثرا ما ازشون غیر از یه اسم چیز دیگهای نمیدونیم، تفکر در اونا راه نداره. اونا بههیچ وجه در اختیار و سیطرهی عقل قرار نمیگیرند. هرچقدر که شما در اونا تفکر کنید به هیچ نتیجهای نمیرسید.
تازه از نظر استلال و منطق هم که زاییدهی تفکره موضوعات به دوقلوهای همین دو موضوع تقسیم میشن یعنی:
1- استدلالپذیر: موضوعات عادی روزمره رو میشه از روشهای تحلیل و ترکیب بررسی کرد و در موردشون اینطوری اطلاعات کسب نمود.
2- استدلالناپذیر: همون موضوعات بالا هستند که هیچ منطق زمینی نمیتونه اونا رو توجیه کنه.
این موضوع دقیقا تطبیق داره با حدیث معصوم (احتمالا پیامبر) که گفت: در ذات خدا تفکر نکنید. و همینطور شاهد قرآنیش هم سبحانالله عما یَصِفون [منزه است خداوند از آنچه آنها توصیف میکنند- انبیاء 22، مومنون 91، صافات 159] هست.
خوب حالا میخوام بگم که مشکلاتی که مطرح کردیم چهجوری تو این چارچوب شکلشون عوض میشه:
خدا چرا مارو بوجود آورد؟ خوب مشخصه که چرا از منطق بر میآد. ولی میشه به سادگی حدس زد که این سوال توی دنیا جواب نداره. چون کل دنیا منطبق بر تفکر و منطق ساخته شده. پس چون علت آفرینش انسان استدلالناپذیره پس هرچه بگردید جواب این سوال رو نخواهید یافت.
زندگی یعنی چی؟ خوب زنده بودن یه خاصیت ماوراء مادهست که به ماده داده شده [اشاره به آیهی نَفَختُ فیه مِن روحی- ص 72، حجر 29]. از آنجا که سازوکار ماوراء با تفکر سازگاری نداره پس تا زمانی که نمردهاید نمیتونید بفهمید که زندگی یعنی چی.
مگه میشه من در مورد چیزی فکر کنم که در تفکر جا نشه؟ این سوال که تو اون پست گفته بودم دیگه جوابش معلومه.
قبول دارم که همهی سوالا رو شفاف نمیکنه. ولی خوب پیشرفت خیلی خوبیه. احتمالا به ذهن شما هم خطور کرده که این دیدگاه یه اشکال بارز داره. اگه به صورت افراطی ازش استفاده کنید به این نتیجه میرسید که میشه به راحتی هر چیزی رو با توجیه اینکه فلان موضوع یه موضوع غیر مادیه به این ربطش داد که پس جوابی براش وجود نداره. البته باید قبول کرد که هر استدلال و ابزاری در حالت نرمال کمک میکنه. اگه درش افراط بشه خرابکاری میکنه. میشه معیارها و مرزهایی رو مشخص کرد که موضوعات تفکر ناپذیر و استدلال ناپذیر رو باهاشون تشخیص داد. یه سری سوالات و موضوعاتی که بهنظر من تفکر ناپذیرند اینا هستند (برای این میگم که اگه موضوع رو خوب مطرح نکردم با این مثالها به موضوع پیببرید):
· خدا از چه جنسیه؟
· روح چیه؟
· جهنم و بهشت چه جوریه؟
· روز قیامت همهی آدما توی صف وای می ایستند یا ییهو به کارشون رسیدگی میشه؟
· عشق چیه؟
· چرا ما با آدما دوست میشیم؟
· دوست داشتن با عشق چه فرقی میکنه؟
· وجود چیه؟
· تفکر چیه؟
اگه توجه کنید این موضوعات یه نقطهی مشترک دارند. هیچکدومشون رو نمیشه تو زندگی مستقیما بهکار برد. این جادوی طراحی دنیاست که شما بدون اینکه بدونین چرا اینجایین و کجا باید برین و از کجا اومدین، میتونین راهتون رو پیدا کنید (البت اعتراف میکنم که به این موضوع اعتقاد ندارم و فقط چون به تکمیل دیدگاه کمک میکرد این رو درست فرض کردم).
خداحافظ
سلام دوست عزیز!
متأسفم. این پست جدیدت هیچ چیز تازه ای برای من نداشت. پس نظر خاصی راجع بهش ندارم. بعد از چندین سال تفکر و چندین روز تشریک مساعی با رضا به این نقاط مشترک رسیدی؟ راستش به نظر من خیلی بیان واضحات بود. متفکر بودن انسام همچین هم جزو اسرار خلقت نیست. یه حرف تازه بزن!
سلام
اون چیزی که شما گفتید همان مسئله ای بود که در دوره رنسانس روشنفکر اون روز به این مطلب رسیده بود که اصولا چون به نظر خودش این مسائل توجیه عقلی نداشت پس بهتر است علم به جای این که وقت خودش را صرف کشف حقیقت بکند و پیدا هم نکند حقیقت را ول کند و برود سراغ در اختیار گرفتن طبیعت. اما همان روشنفکر اروپایی امروز به این نتیجه رسیده است که نتیجه قبلی اشتباه بوده و امروز رویکرد آن ها تغییر کرده. اگر می خواهید دوباره کاری نکنید چند کتاب مفید معرفی می کنم:
۱-چه باید کرد (دکتر علی شریعتی)
۲-انسان موجود ناشناخته (الکسیس کارل)
۳-راه و رسم زندگی (الکسیس کارل)
۴-تکیه گاه ما کجاست (شاندل)
یه حرف من که جا مونده بود که به نظرم مهم هم هست این فکره که آدم با استدلال در حقیقت در بستر زبان طبیعی مدل میکنه که زبان به شدت محدوده
نکته اینجاست که استدلال خوبه اگه تو بستر دیگه ای باشه غیر علم طبیعیات و مجردات
کاش بستری برای انتقال حرف ته دل آدم بود. اون وقت چه باک از حرافی؟
پ. ن. : مهدی جان خودم این دفعه سانسور کنی میرم پی کارم برم نمی گردم ها ...
سلام
مهدی جان چرا اینقدر دوست داری پست هات آرتیکل مانند
باشه - مخاطب وبلاگ در همه جای دنیا آرتیکل خون نیست.
ای کاش همین مطالب رو خلاصه وار می گفتی و بیشتر
فضا رو مهیا می کردی تا بقیه ابراز نظر کنند یعنی یه خاصیت
وب ۲ - کلا به همون فلسفه لاگ نوشتن معتقد باش یعنی
دیاری روزانه خودت رو پابلیش کن. اینطوری خیلی اکسلنت
مشه
سلام بیا اینجا.
سلام.
خوشحالم که برای اولین باره که به وبلاگت میام، از طریق لینک به لینک شدن تو وبلاگ بچه های علوم فنون پیدات کردم.
برای چیزایی که ماورای عقلند دو تا راه الان به ذهنم میرسه:که یکیش شهوده (دومش رو فاکتور میگیرم) و خیلی ملموسه، درسته که ما ممکنه نتونیم یه چیزی رو توصیف کنیم، اما ممکنه به همون چیز کاملا یا تا حدی آگاهی درونی داشته باشیم. مثلا تو همون بحث جبر و اختیار اگه نخایم همه چیزو عقلی اثبات کنیم یه راه ساده تری هست که آدما باید به دل خودشون گوش کنن (مال من میگه: دیگه هر کاری هم نمیتونی بکنی ولی یه سری چیزا خوداییش انتخابیه دیگه!)
با وبلاگت حالیدم. آدمی که شک نکنه به یقین نمیرسه.