پیش از دستور: مطلب امروز حسابی سنگینه. اگه حسشو داری بخون.
سلام
حالا از همهی حرفایی که زدیم بیاین بیرون. میخوام دیدگاه خودمو بگم.
خوب بریم سر اینکه اختیار و جبر و انتخاب و این حرفا از کجا میآد.
اولا توجه کنین که جبر، عَرَضی هست. یعنی خودش وجود نداره و با نبود اختیار، جبر اتفاق میافته.
شما خیلیهاتون برنامهنویسی کردین. برنامه در حین اجرا، بر اساس شرایط اتفاق افتاده، از بین ابزارهای در اختیار، یکی رو که بهترین هست انتخاب میکنه. ما هم اینکارو میکنیم. از بین ابزارهای محدود توی دنیا یکیش رو انتخاب میکنیم. آیا میشه برنامهای نوشت که از بین ابزارهای موجود یکی رو که نیست (یعنی ابزاری که وجود ندارد) انتخاب کنه؟
اصولا نمی توان برنامهای نوشت که بتونه به چیزی فکر کنه که در طراحی صاحبش نیست.!!! پس مشخصه که چرا ماها مختار کامل نیستیم. چون طراحی خدا برای ما نامحدود نبوده. ولی مجبور مطلق هم نیستیم. چون از بین ابزارهایی که داریم انتخاب میکنیم. پس امر بین الامرین.
ولی موضوع اساسی اینه که در برنامهای که شما مینویسین یه سری قوانین میگذارین و برنامه هم که انتخاب میکنه از قوانین شما تبعیت میکنه. پس در اصل شما براش انتخاب کردید. اون فقط مجری دستورات شماست.
به فرآیند انتخاب که در ذهن شما اتفاق میافته فکر کنید. یه شِمای ساده از فرآیند انجام یک عمل در انسانها اینگونه است.
1- موضوع از محرک خارجی (اتفاقات دنیا) یا از محرک داخلی (اتفاقات ماوراء دنیا-وحی)، در ذهن تداعی میشود.
2- بر روی موضوع تحلیل و تفکر انجام میشود.
3- ابزارهای در دسترس شناسایی میشود.
4- از ابزارهای مرحلهی قبل، بهترین ابزار انتخاب میشود.
5- انجام فعالیت برنامهریزی میشود.
6- به دستگاههای اجرایی برای انجام فرستاده میشود.
7- اجرا
8- جمعآوری نتایج انجام میشود.
9- ارزیابی نتایج و ذخیرهسازی تجربیات اتفاق میافتد.
در این الگوریتم (و هر الگوریتم دیگهای هم که شما ارائه بدید) موارد زیر ردپای اختیار را دارند. در هر مورد توضیح داده میشود که چرا انتخابهای ما توهمی از انتخابه نه انتخاب واقعی. (موارد زیر فشرده شدهی کلی مطلبه که اگه میخواین بهشون ایراد بگیرید یا نفیشون کنین خوب بهشون فکر کنین و درکشون کنید.)
· بند یک – ما میتوانیم محرکهای داخلی را خودمان پیش بیاوریم:
نه خیر. محرک داخلی صرفا موارد ماوراءالطبیعه هستند که تحت اختیار ما هم نیستند.
تبصره: پس اگر من ییهو تصمیم به فکر کردن بگیرم چی؟
همهی این طور چیزا یا وحی (یعنی دستور مستقیم خدا [تعبیر قرآن: و اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون-بقره 117]) هستند یا طی زنجیرهای به محرکهای خارجی میرسند که هیچ کدام اختیاری نیستند.
· بند دو – نحوهی تفکر اختیاریست:
خیر. قسمتی از روند تحلیل و تفکر اکتسابی بوده و از تجربیات قبل بدست آمده است و بخشی از آن بنیادیست (یعنی خداوند آنرا در ذات انسان قرار داده است پس اختیاری نیست).
· بند سه – نحوهی شناسایی اختیاریست:
خیر. روند شناسایی هم همانند نحوهی تفکر یا اکتسابی یا بنیادیست.
· بند چهار – انتخاب اختیاریست:
خیر: روند انتخاب نیز همانند نحوهی تفکر یا اکتسابی است و از تجربیات گذشته نشات میگیرد، یا بنیادیست.
· بند پنج ، هشت، نه – نحوهی برنامهریزی،جمعآوری نتایج و ارزیابی نتایج انتخابیست.
مشخص است که خیر. مثل بندهای گذشته یا اکتسابی است، یا بنیادیست که هر دو این موارد اختیاری نیستند.
کاملا مشخص است که همهی چیزهایی که ما ممکن است فکر کنیم در آنها اختیار وجود دارد، غرایز و فطریات ذاتی انسان به علاوهی (در ابتدای زندگی بدون) تجربیات حاصل از موضوعات گذشته است که بهصورت بازگشتی همینگونه میباشند.
استقرا رو یادتون بیاد. اگه در مورد عضو اول موضوعی درست باشد و با درستی هر عضو اثبات شود که عضو بعدی هم درست است پس در کل برای همهی اعضا درست است. اگر موارد بالا را در نمودار نشان دهیم به این شکل در میآید.
در این شکل نشان داده شده که در زندگی انسان همه چیز یا از ابتدا مشخص شده، یا با قوانین از قبل تعیین شده، اتفاق میافتد. پس اختیار کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امید میگه هر چیزی که به نفی اختیار (که همان جبر است) منتهی بشود محکوم به ابطال است. منم نمیخوام بگم که ما در جبر قرار داریم. ولی هرگونه که فکر میکنم، به این نتیجه میرسم که ما اونقدرها هم که فکر میکنیم، در دنیایی که تحت سیطرهی ارادهی خدا قرار گرفته، کار زیادی نمیتونیم انجام بدیم. دغدغهی اصلی که باعث میشه این نوشته و نوشتههایی مثل "زندگی" رو مینویسم اینه که نمیفهمم چرا خدا ما و این دنیا رو بوجود آورد. رضا یه دیدگاه جدید بهم معرفی کرده که در آیندهی نزدیک براتون مینویسم. اون دیدگاه جوابی نمیده ولی مسئله رو خوب پاک میکنه.
خداحافظ شما
سلام
دلیلی برای پاک کردن این مسئله نیست. اصولا بسیاری از مطالب نوشته شده در این متن خودش جواب خودش را داده است. یعنی اگر بهتر بگویم می شود این که وقتی در دنیایی که محدود است زندگی می کنی و در مورد همان دنیای محدود و اتفاقاتش مسئولی پس اختیارت هم به اندازه همان محدودیت است و اصولا اگر اختیار در تفکر (هر چند اکتسابی و یا نتیجه اتفاقات قبلی باشد) نتیجه ای حاصل کند که در مورد انجام مسئولیت زمینی کفایت کند اختیار کامل است. یعنی با توجه به اتفاقات و موارد اکتسابی می توانی به اختیار خودت مسیری را انتخاب کنی که در زندگی زمینی تو بدون نقص باشد پس مختاری. یعنی اصلا مجزا در نظر گرفتن اکتسابات و اتفاقات از مسیر اختیار انسان است که منجر به نفی اختیار می شود در حالی که اختیار انسان درست در تعامل با همین موارد و در متن همین جریانات است که معنا دارد.
در مورد این موضوع جای بحث زیاد است.
سلام این نوشته شما من رو یاد صحبت مرحول آل حاشر انداخت که می گفت زندگی یه درخت جستجو که در هر مسیری که انتخاب می کنی خدا برات response لازم را ارسال می کند. یعنی خدا راههای زیادی را در مقابل تو می گذارد و برای هر عمل تو عکس العمل مقتضی را تا پایان راه پیش بینی کرده است.
خب البته بنده خدا هنگام افضات ضل فوق خیلی مرعوب بحث هوش مصنوعی بود و سعی کرده بود فلسفه زندگی و الگوریتم Minmax را با هم قاطی بکند.
برای چندمین بار می گم، در زندگی مسائلی به وقوع می پیوندد که کلاً شالوده نظام منطقی شما را در هم می ریزد. مثال ساده که دیروز برای خودم اتفاق افتاد. مامان من برای چندین ساعت مفقودالاثر شد! صبح برای پیاده روی رفته بود و ما مطابق هر روز حدود 7 صبح منتظر برگشتنش بودیم. ولی اون نیومد. هرچی به موبایلش زنگ زدیم جواب نداد. حتی رفتیم دنبالش تمام مسیر رو زیر و رو کردیم. ولی بازهم اثری ازش نبود. خب گام بعدی احتمالاً باید رفتن به کلانتری و بیمارستان بود مگه نه؟ ولی قبل از اینکه کار به اینجا بکشد خودش زنگ زد و گفت امروز مسیر پیاده روی رو به مدرسه تغییر داده و چون جلسه کنکور بوده موبایلش رو گرفتند!
به همین سادگی ریده شده بود به همه حسابهای منطقی ما!
خب بذار سرت رو درد نیارم. از دیدگاه من خدا به صورت مطلق برای شما برنامه ای ندارد. این خودت هستی که در هر مرحله request جدیدی به کائنات ارسال می کنی و جواب منطقی رو دریافت می کنی. یعنی زندگی بیشتر مدل Client/server داره تا الگوریتم Minmax. و در این پارادایم شما به هیچ جبر و حصری محدود نیستی. مگر مررزهای دانش که روز به در حال گسترش هستند.
در تکمیل پست قبلی بد نیست داستانی را برایت نقل کنم که تفکر به جزئیات آن خالی از لطف نیست:
روزی یک نویسنده اروپایی در حال قدم زدن در ساحل اوقیانوس اطلس بود. او عادت داشت قبل از نوشتن درباره موضوعی خاص، حین تفکر در ساحل دریا قدم بزند. در سکوت صبحگاه مشغول پیمودن کرانه اوقیانوس بود که به مرد جوانی برخورد که از دور به نظر در حال رقصیدن بود. نویسنده لبخندی زد و به طرف آن مرد رفت. نزدیکتر که شد دید مرد نه در حال رقص، که در حال پرتاب کردن ستاره های دریایی به درون اوقیانوس است. با تعجب از وی پرسید: چرا ستاره های دریایی را به درون اوقیانوس پرتاب می کنی؟ مرد جوان پاسخ داد: مد دریا در حال فروکش کردن است و ستاره هایی که به دریا بازنگردند خواهند مرد. نویسنده پوزخندی زد و گفت: اما کرانه اوقیانوس کیلومترها ادامه دارد و شنهای ساحلی پر از ستاره هایی است که تا ساعاتی دیگر خواهند مرد. ممکن نیست که بتوانی تأثیری بگذاری. مرد جوان مودبانه گوش کرد؛ خم شد و ستاره دریایی دیگری برداشت و آن را در پشت امواج شکننده اوقیانوس انداخت. هنگامی که به طرف نویسنده بازگشت با لبخند گفت: برای آن یکی که مؤثر بود!
نویسنده پس از ترک ساحل خیلی درباره عمل مرد جوان فکر کرد. آن مرد جوان تصمیم گرفته بود که تنها نظاره گر گذر زندگی در دنیا نبوده و در جهان عامل و منشأ اثری باشد. و این تنها راه برای رفتن به آینده ای است که در آن نه تقدیر و سرنوشت که بینش فرد تعیین کننده می باشد
اگر با دقت به محتوای این داستن نگاه کنی مرز مشخصی بین جبر و اختیار می یابی که به خوبی روشن می کند انسان در کجای داستان می تواند قرار بگیرد. بدون هیچ جبر و تحمیلی از سوی کائنات!
ای بابا تو ام با این قوانینت ما رو کشتی !!!!!تو نظر بالاییه لینکه جا موند!!!!
http://www.thornbirds.blogsky.com