سلام
تا حالا فکر کردین چه جوری میشه که آدم با اینکه درستی یه کارایی رو قبول داره، ولی اون رو انجام نمیده. مثلا چرا دکترا سیگار میکشن. چرا مردم معتاد میشن و ... . سوالم رو جور دیگه مطرح میکنم. به نظر شما چه فرآیندی رخ میده تا یه چیزی که ما میشنویم رو بهش عمل کنیم.
چند سری کلمه میگم بهش فکر کنید و تفاوت دستهها و ارتباط همدستهایها رو مشخص کنید.
1- شنیدن، اطلاع داشتن(یَسمَعون)
2- فکر کردن، دانستن (یَتَفَکَّرون، یَعلَمون)
3- قبول داشتن، پذیرفتن (یَعقِلون)
4- درک کردن، فهمیدن (یَشعُرون)
5- اعتقاد داشتن، عمل کردن (یَعمَلون)
6- ایمان داشتن، عادت داشتن (یؤمِنون)
7- یقین داشتن، راغب بودن (یُوقِنُون)
8- ...، ...
اصلا فکر نکنین که منظورم از مورد 8 اینه که این روند همینطور ادامه داره. منظورم اینه که اینجاشو دیگه من نمیفهمم. میدونم که این همونجاییه که تو عرفان بهش میرسند و حل میشن و دیگه از فکر و عقل خبری نیست. بگذریم.
این 7 مورد به نظر من فرآیندیه که وقتی یه آدم چیزی رو میشنوه این فرآیندها اتفاق میافته. بذارید یه خورده جزییتر بگم.
آدم وقتی یه حرفی رو میشنوه بعدش ازش در اون مورد بپرسی میگه من از اون موضوع اطلاع دارم.
بعد وقتی بهش فکر کنه میگه من اون موضوع رو میدونم.
وقتی بیشتر فکر میکنه و با تفکرات قبلی مقایسهاش میکنه اون رو قبول میکنه و میگه من فلان موضوع رو میپذیرم.
بعدش رو میتونید حدس بزنید که با تفکر بیشتر و پیدا کردن شواهدی از دنیای واقعی موضوع رو درک میکنه و میگه من این رو میفهمم
با تفکر بیشتر و اینکه این موضوع با اعتقاداتش و منافعش همخوانی داشته باشه بهش اعتقاد پیدا میکنه و دیگه هیچ چی نمیگه و بهش عمل میکنه. میبینید که عمل از اعتقاد بر میآد. به همین خاطر هست که اگه چیزی رو آدم اعتقاد نداشته باشه و بهش عمل بکنه، این عمل تا زمانیه که منافعش به خطر نیافتاده یا تنبلی به سراغش نیومده. ولی به چیزی که اعتقاد دارید به این سادگیها نمیتونید عمل نکنید. خدا هم فکر میکنم چیزایی رو از ما بازخواست میکنه که از مرحلهی اعتقاد گذشته باشه.
وقتی مدتی به موضوعی عمل کرد دیگه این عادتش میشه و به تاثیرش تو زندگیش و اهمیتش ایمان میآره.
وقتی کاری در آدم عادت بشه و جزیی از رفتارش بشه تقریبا دیگه توجه آدم رو جلب نمیکنه و معمولا از این بیشتر پیشرفت نمیکنه مگر درصد بسیار کمی. اینجا با تفکر بسیار زیاد و کلی شرایط دیگه با زمان طولانی آدم به یقین در مورد یه چیز میرسه که نهایت استفاده از فکره (به نظر من). اینجا دیگه بدون توجه به اینکه منفعت یا ضرری در این موضوع هست، فرد به انجام اون رغبت نشون میده.
این داخل پرانتزها تعبیرهایی از قرآنه که من به نظرم رسیده.
دیگه زیادی طولش ندم. ممنون از همتون.
خداحافظ