سلام
داخل واگنهای نیویورک
این دو کارشناس استدلال کردند که جرم نتیجه یک نابسامانی است. به عنوان مثال؛ اگر پنجرهای شکسته باشد و مرمت نشود آنکس که تمایل به شکستن قانون و هنجارهای اجتماعی را دارد با مشاهده بی تفاوتی جامعه به این امر دست به شکستن شیشه دیگری خواهد زند. دیری نمیپاید که شیشههای بیشتری شکسته میشود و این احساس آنارشستی، بیقانونی و هرج و مرج از خیابان به خیابان و از محلهای به محله دیگر گسترش یافته و با خود اعلائم و پیامهایی را به همراه خواهد داشت. به عبارتی این پیام را میدهند که از این قرار؛ هر کاری را که بخواهید مجازید انجام دهید بدون آنکه کسی مزاحم شما شود.
در میان تمامیمصائب اجتماعی که گریبان نیویورک را گرفته بود ویلسون و کلینگ دست روی "باج خواهیهای کوچک" در ایستگاههای مترو، "نقاشیهای گرفیتی" و نیز "فرار از پرداخت پول بلیط " گذاشتند. آنها استدلال میکردند که این جرائم کوچک، علامت و پیامیرا به جامعه میدهند که ارتکاب جرم آزاد است هر چند که فی نفسه خود این جرائم کوچک هستند.در حالیکه گان در بخش ترانزیت نیویورک همه چیز را زیر نظر گرفته بود، «ویلیام برتون» به سمت ریاست پلیس متروی نیویورک برگزیده شد. برتون نیز از طرفداران تئوری "پنجره شکسته" بود و به آن ایمانی راسخ داشت. در این زمان ١٧٠٫٠٠٠ نفر در روز به نحوی از پرداخت پول بلیط میگریختند. از روی ماشینهای دریافت ژتون میپریدند و یا از لای پرههای دروازههای اتوماتیک خود را به زور به داخل میکشاندند. در حالیکه کلی جرائم و مشکلات دیگر در داخل و اطراف ایستگاههای مترو در جریان بود برتون به مقابله مسئله کوچک و جزئی مانند؛ پرداخت بهاء بلیط و جلوگیری از فرار مردم از این مسئله پرداخت.
در بدترین ایستگاهها تعداد مامورانش را چند برابر کرد. به محض اینکه تخلفی مشاهده میشد فرد را دستگیر میکردند و به سالن ورودی میآوردند و در همانجا در حالیکه همه آنها را با زنجیر به هم بسته بودند سرپا و در مقابل موج مسافران نگاه میداشتند.