دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

برائت‌نامه برای تو، فرزندم.

فرزندم برای تو می‌نویسم که هنوز متولد نشده‌ای و حتی مطمئن نیستم که روزی این اتفاق بیفتد.

 

سلام

 

شاید 20 سال دیگه از خودت یا من بپرسی:

پدر چرا بچه‌های دیگه با پدرهاشون دوست و رفیقن با هم مثل برادر میمونن، ولی تو با این 40 سال تفاوت سنی اصلا من رو درک نمیکنی؟!!

جواب تو رو تو 50 سالگی نمی تونم بدم. ولی امروز چرا!! خوب گوش کن.

می‌پرسم ازت: دوست داری پدرت چه جور پدری باشه؟

خودم از طرفت پاسخ می‌دم: یه آدم خوشحال و شاد، پرجنب و جوش، دوست داشتنی، آرام و مهربون، موفق و باعث سربلندی فرزندش، فهیم و دانا تا جایی که بتونه جواب سوالای ریز و درشت فرزندش رو (تا زمانی که بتونه گلیمش رو از آب بیرون بکشه) بده.

می‌پرسم ازت: دوست داری پدرت چه کاری برات کرده باشه و بکنه؟

خودم از طرفت پاسخ می‌دم: بهم محبت بکنه، دوستم داشته باشه، عاشقم باشه و این عشق رو به هیچ دلیلی ازم دریغ نکنه، هیچ وقت تنهام نذاره، همیشه برام شکلات بخره، هرچی دوست دارم رو برام بخره، همیشه روز تولدم یادش باشه و کادو (هرچقدر کوچیک) یادش نره، هیچ وقت باهام دعوا نکنه، کتکم نزنه، حرفم رو گوش کنه، بهم دروغ نگه، وقتی چیزی میگم باورم کنه، با مامان دعوا نکنه، هیچ وقت از مامان جدا نشه، اگه یه اتفاق بد افتاد منو بغل کنه و دلداریم بده. باهام آب‌بازی و برف‌بازی کنه، منو زیاد ببره پارک، سینما، مسافرت، زیاد بریم خونه‌ی فامیلایی که بچه‌ی هم سن و سال من دارن که بتونم باهاشون بازی کنم. اگه میخوام کاری بکنم جلوم رو نگیره و مثل باباهای سخت‌گیر نباشه.

خوب فرزندم جوابتو میدم: من تو این 40 سال که میگی اختلاف سنیمونه داشتم همین آدمی که تو میخوای رو می‌ساختم. من اونی نیستم که تو می‌خوای. من الان پدرخوبی نیستم. اصلا دوست داشتنی نیستم. خوشحال و شاد نیستم. نمی‌تونم تکیه‌گاه کسی باشم. اونقدر بزرگ نیستم که به بچه‌ام اجازه بدم هر راهی که دوست داره رو بره (و حتما جایی میشه که بهش چشم غره می‌رم و دعواش میکنم که کاری که من درست می‌دونم رو انجام بده). ببخش که ممکنه وقتی این آدمی که می‌گی رو تربیت کرده باشم که دیگه نتونه باهات برف‌بازی کنه و آب‌بازی. چون دیگه جونش رو نداره. ممکنه دیگه حوصله نداشته باشه که باهات سروکله بزنه و قربون صدقه‌ات بره. ولی باور کن ممکنه با کمبود اینها کنار بیای ولی با پدری که غرور و تعصب نداره، باپدری که محکم و استوار نیست، با پدری که همسرش رو دوست نداره و ترکش می‌کنه ابدا کنار نخواهی اومد. ببخش که برای بودن یکیش باید اون یکی رو فدا کنم.

اونقدر برام عزیزی که قبل از اونکه به مادرت فکر کرده باشم به تو فکر کردم. بیش از اونکه سرنوشت خودم یا مادرت برام مهم باشه، سرنوشت تو برام مهمه. اونقدر عزیزی که ممکنه به خاطر خودت هیچ وقت به دنیا نیارمت. این ظلم در حقت نیست. این بزرگترین لطفیه که درحقت میکنم.

اینجا (تو این دنیا) اگه‌های زیادی باید اتفاق بیفته تا مجبور نباشی مثل من برای فرزندت برائت‌نامه بنویسی.

 

خداحافظ