سلام
امروز حال میکنم در مورد خودم بنویسم. اون چیزایی که دوست دارم و دوست ندارم.
اول اینکه یه خورده خودمو معرفی میکنم برای اونایی که منو نمیشناسن.
مهدی کرشته
متولد سال 1362
فارغالتحصیل از پیشدانشگاهی غیرانتفاعی تلاش سال 1380
ورودی بهمن دانشگاه علوم و فنون مازندران رشتهی کامپیوتر گرایش نرمافزار
فارغالتحصیل 1385 از دورهی لیسانس
ورودی بهمن دورهی مجازی کارشناسی ارشد فناوری اطلاعات و مدیریت دانشگاه امیرکبیر
خصوصیات ظاهری که خیلی از آدما منو با اونا میشناسن ایناست.
· دارای روابط اجتماعی نسبتا ضعیف
· حراف و فلسفهگرا
· تنبل
· خجالتی
· اصولگرا
· محجوب
· مهربان و بامرام
· بی مزه
· مغرور و کله شق
و اما خصوصیاتی از خودم که به نظرم چون درونیاند معمولا دیگران باهاش برخورد نمیکنن و خودم اینا رو خیلی مهمتر میدونم.
· خیرخواه
· ریزبین و نکته سنج
· ضعف کلام مفرط
· مسئولیت پذیر و با وجدان
· دلیلگرا و کنجکاو
· خودخواه
· روراست و صادق
· ترسو
· صبور
کلا تعریفی که میتونم بگم از خودم اینه: "معمولی ولی با کلی تضاد"
تو تمام دنیا یه آرزوی قابل گفتن دارم. خیلی دوست دارم که تو یه جای ساکت و سرسبز و خوش آب و هوا دور از تمامی آدما یه خونهی راحت و تر و تمیز داشته باشم و از سکوتش لذت ببرم و تو رودخونهای که از نزدیکیاش میگذره بپرم. تو سبزهزارش بخوابم و ساعتها آسمون آبیش رو تماشا کنم و شکل ابراشو به شکلهای خوشکلی که دوست دارم ربط بدم. زمستونای سردشو با دم آتیش شومینه نشستن و نگاه کردن به برفی که بیرون از پنجره میآد بگذرونم. برای خودم مثل تو فیلما سوپ درست کنم. واییییییییییی چقدر باحاله.
بگذریم. این تنها آرزوی مادی برای منه. بقیهی آرزوهام یا غیر مادین یا اینکه خیلی مهم نیستن. مثل پولدار شدن. تو تمام دنیا هیچچیزو با قورمهسبزی مامانم عوض نمیکنم. بهترین دوستم برادرمه. بهترین استادم پدرم. کسی که جونم براش در میره مامانمه. جایی که دوست دارم تو تفریحاتم برم جنگله. توی وسایل مادی، به قلقلیم بیشتر از همه چیز وابستگی دارم. قلقلی یه متکا است. از تمیزی و نظافت نظم و ترتیب خیلی خوشم میآد. سفرهآرایی و سالادآرایی قشنگترین کارای خونهداریه. از رنگ قرمز خوشم میآد. تو میوهها خربزه و هندونه رو خیلی دوست دارم. از بدقولی و مسخره کردن و دروغ متنفرم. دوستی برام خیلی مهمه. به نظرم عشق بالاترین درجهی رشد و تعالیه. خیلی دوست دارم نواختن گیتار رو یاد بگیرم. از بازیهای استراتژیک خوشم میآد. فوتبال و ورجه وورجه رو دوست دارم. از آببازی خیلی خوشم میآد. میمیرم برای گِلبازی. سرو کله زدن با بچهها رو خیلی دوست دارم. خیلی خوش خوابم. اینکه قبل و بعد از خواب تو رویا و احوال خودم باشم خیلی بهم آرامش میده. هیچی رو نمیتونم بدون دلیل و منطق بپذیرم. اونم منطق خودم. مگر اینکه از آدمی بشنوم که حرف اون آدم نیاز به دلیل نداشه باشه مثل مامانم. دوست داشتن رو بیشتر از دوست داشته شدن دوست دارم. دلم برای آدما زیاد میسوزه. برای خودم بیشتر دلم میسوزه. متاسفانه نتونستم واقعیت کاملم رو به آدما نشون بدم. به همین خاطره که اون چیزی که بقیه از من میشناسن با اون چیزی که من از خودم میشناسم خیلی خیلی زیاد فرق میکنه. کلی چیزه که دوست دارم بگم. ولی دیگه وقت خداحافظیه. راستی تو کارتونا گربه سگ رو بیشتر از همه دوست دارم. شازده کوچولو هم دلیل کتاب نخوندنمه. از وقتی اونو خوندم کتابای دیگه به نظرم بیارزش میآن.
خداحافظ
سلام.
شاید این جا یه فرصت باشه که هر کسی به این فکر کنه که خودش کیه؟ شاید قبلاً بهش فکر نکرده باشه. من هم می خوام خودم رو معرفی کنم و از خودم بگم:
مزدک سماک عابدی
متولد 26 خرداد 1363
فارغ التحصیل از دبستان دولتی صادقین 1374
فارغ التحصیل از راهنمایی نمونه مردمی شهید سعید کهن 1377
فارغ التحصیل از دبیرستان دولتی شهید عموئیان 1380
ورودی مهر 1382 دانشگاه علوم و فنون مازندران، در رشته ی نرم افزار کامپیوتر
فارغ التحصیل از دانشگاه 1385 (البته به خاطر سربازی هنوز پروژه رو تحویل ندادم)
• اولین قسمت سخت ماجرا، خصوصیات ظاهری منه؛ من ظاهر مشخصی ندارم. بعضی مواقع شبیه عرفا، بعضی مواقع شبیه طالبان، بعضی مواقع شبیه آدمای عادی، بعضی مواقع شبیه بچه سوسول ها، بعضی مواقع ... ولی در کل خوشم می یاد که کسی نتونه من رو با چهره تعریف کنه چون معتقدم که چشم های آدم ها حقیقت رو اشتباه نشون می دن. بنابراین کلی حال می کنم که دیگرون در مورد من از روی ظاهر اشتباه می کنن فکر می کنند.
• روابط اجتماعی نسبتاً خوبی دارم
• خیلی درون گرا هستم. در حقیقت برون گرا ترین درون گرا هستم. (شاید هم برعکسش)
• شجاع و بی باک و رک (که بعضی ها اون رو پر رویی می دونند ولی می دونم که این ها دو روی یک سکه اند)
• فلسفه گرا و عرفان گرا (دو چیز متناقض!)
• ایدئالیستِ رئالیست (تعبیری که بهزاد واسه ی من ساخته و می گه که خوب می تونم این دو تا چیز متناقض رو با هم وقف بدم.)
• مهربان و سگ مرام.
• کله شق
• اهل مطالعه
• انتقادپذیر
• کم حرف و ساکت، ولی پر حرف!
• ...
در کل، تعریفی که می تونم از خودم بدم اینه: «غیر عادی و مجموعه ای از کلی تناقض ها». مثلاً اون قدر ایمان دارم که بی ایمان به نظر میام، اون قدر به احساس اهمیت می دم که منطقی به نظر میام، اون قدر ایدئالیست هستم که رئالیست ام، اون قدر درون گرام که برون گرا به نظر میام و ...
اما مهم ترین نکته این که از خودم خوشم نمی یاد. اگه توی اون دنیا کسی از من شاکی نباشه، فکر کنم خودم از خودم این قدر شکایت کنم که خودم رو بفرستم ته جهنم.
توی دنیا آرزویی ندارم جز این که بشینم و با دوستام جر و بحث کنم. دلم می خواد برم یه گوشه و کاردستی و کار های هنری انجام بدم. من معمولاً همه جور هنری رو دوست دارم و انجام می دم: نقاشی، موسیقی، مجسمه سازی، کلاژ، شعر، نویسندگی، ترجمه، خطاطی، گل سازی، فیلم سازی و ... به نظم و ترتیب و تمیزی خیلی اهمیت می دم. بچه ها رو خیلی دوست دارم و هر جا بچه ببینم شروع می کنم باهاش بازی کردن و کلی ذوق می کنم. توی دنیا تنها چیزی که خیلی خیلی خیلی دوست دارم گل هاست. سر و کله زدن و سؤال پرسیدن و بحث کردن رو خیلی دوست دارم. عاشق نگاه کردن به آدما هستم. داد زدن توی کوه رو خیلی دوست دارم ولی تا حالا امتحانش نکردم. کلی داد توی سرم هست که فقط توی کار های هنریم خالی شون می کنم و واسم داد زدن عقده شده! حتی به همین دلیل موسیقی راک و سنتی رو دوست دارم. واسه ی پول زیاد اهمیتی قایل نیستم، این قدر که یه چیزی بخورم و توی یه اتاق زندگیم رو انجام بدم واسم کافیه. نمی دونم از چه غذایی خوشم میاد ولی فکر کنم سالاد رو بیشتر دوست دارم. بالای کوه ی که رودخونه و آبشار داره رو خیلی دوست دارم. توی جنگل دلم می گیره. توی دنیا به هیچ چیز وابستگی ندارم و خیلی راحت از همه چیز می گذرم. از رنگ آبی آسمونی خوشم میاد، سفید هم بدک نیست. نمی دونم از چه میوه ای خوشم میاد. از همه جور رفتار خوشم میاد، حتی از دروغ گفتن دیگران (چون نشون میده که نباید به اندام های حسی ام اعتنایی بکنم؛ همیشه اندام های حسی اشتباه می کنند.) دوست داشتن رو به عشق ترجیه می دم (توجه شود که شریعتی زده نیستم بلکه نظر شخصی خودمه و به نظر من دوست داشتن یه خورده با اون چیزی که شریعتی میگه فرق داره و از اون مقدس تره). من هم خیلی خوشم میاد که قبل و بعد از خواب توی رویا فرو برم و بعد از 2-3 ساعت شنا توی خیالات برم سراغ کارم. اصولاً شنا توی حوضچه ی خیال رو دوست دارم. تا جایی که لازم باشه با خرد (نه منطق) و بقیه رو با احساسم می پذیرم (مثلاً خدا رو نمی شه با منطق پذیرفت، همین طور دوست داشتن رو چون از جنس منطق نیستند). قبلاً ها دلم واسه ی آدم ها می سوخت ولی رئالیسم دنیا بهم گفت که قانون جنگل یه واقعیت است. و دل سوزی معنی نداره: آدم قوی تر (در هر زمینه ای) برتره، فرهنگ قوی تر برتره، ... (ایده ی حال به هم زنی هست ولی متأسفانه واقعیت داره)
از وقتی توی 18 سالگی دچار انقلاب فکری شدم، توی تمام زندگی بعد از اون تلاش کردم که همونی باشم که هستم. بنابراین فیلم بازی نمی کنم، سعی نمی کنم دل کسی رو به دست بیارم، رو بازی می کنم، آزادانه نظرم رو می گم و آزادانه نظر دیگران رو می شنوم و بهش فکر می کنم.
واسه ی خودم فقط یه هدف توی زندگیم دارم: خلاقیت هام رو به نهایت برسونم. چون می خوام خدا بشم. ممکنه نشم، ولی حداقل سعی خودم رو می کنم.
سلام.
کسی که تونسته شازده کوچولو رو خلق کنه مطمئنا می تونه بهتر از شازده کوچولو رو هم خلق کنه چرا کتابای دیگه رو بی ارزش می کنی.دلیل تنبلیتو اینطوری توجیه نکن.فقط یاد گرفتی مطلق حرف بزنی.
تازه یادت رفت اینو هم جزو خصوصیاتت بنویسی که مطلق حرف میزنی.
با اجازه بزرگ تر ها منم با فریبرز موافقم
:دی
:پرانتز باز
:دش پی
سمی کالون پرانتز باز پرانتز باز
:پرانتز باز پرانتز باز
= پرانتز باز پرانتز باز
مساوی سمی کالون