پیش از دستور: به نظر نمیومد ولی نتونستم تاب بیارم. چیش هم به کسی مربوط نیست (فقط برای اینکه بعدا یادم بیاد موضوع چی بود برای خودم میگم که موضوع به یه داستانی که بینمون میمونه و خوابی که توی باغ اتفاق افتاد مربوطه!!!)
سلام
اصل اول درک متقابل هر دو انسانی، قضاوت نکردنه!! قضاوت نکردن یعنی اینکه وقتی طرف شروع میکنه صحبت کردن هی پیش خودت با هر جمله ایش نگی خوب این درست بود یا این کارت غلط بود یا برای هر کاری کرده یا هر اتفاقی که افتاده خوب و بد بذاری!! دقت کنید که اینکار خودآگاه نیست و به خاطر عادت کردن داره به صورت اتوماتیک انجام میشه. حتی ممکنه به طرف چیزی نگی ولی تو فکرت داری قضاوت میکنی.
مثلا فرض کن بهت میگم: "دیشب فلانی خیلی عصبانی اومده سر من داد میزنه که پس چرا فلان کارو نکردی؟ ازم طلبکار بود ولی من اصلا خبر نداشتم باید اینکارو انجام بدم." اون وقت تو هم پیش خودت فکر میکنی این فلانی چه آدم غیرمنطقیه که کاری که اصلا خبر نداشتی رو ازت خواسته.
یا مثلا بهت میگم: "با بچه ها رفته بودیم بیرون کلی خوش گذشت. منم یواشکی با فلانی رفتیم فلان کار رو کردیم و برگشتیم پیش بچه ها!!" و تو هم پیش خودت فکر میکنی که من حتما آدمیم که کاراشو زیرزیرکی و بدون اطلاع میدم و حتما هم به این فلان کار خیلی وابسته ام که دوستامو دودر میکنم و میرم یواشکی دنبال فلان کار و آخرش هم فلانی که پایه ی منه حتما دوست نابابه و ...
نمیخوام بگم هرکدوم از این برداشت ها واقعی یا غیرواقعی هستن. که معمولا سوء تفاهم ها از همین برداشت های غلط اتفاق میوفته. ولی موضوع اینه که برای تصمیم گیری در مورد صحیح و غلط بودن نیاز به اطلاعات جامعی از اون موضوع هست. ولی شما با چند جمله ای که با یه نفر ردوبدل میکنید (اونم معمولا به صورت درد دل) نمیتونید همه ی جوانب رو ببینید.
حتی مهم تر از قبلی اینکه جایگاهی که ماها داریم جایگاه قضاوت نیست. ماها در کنار هم جایگاه دوستی، همسایگی، هم خونگی، همسری، پدری یا مادری یا خواهر و برادری داریم و تو این جایگاه اساسا قضاوت کردن معنایی نداره!!!
من بیام و بگم برادرم اینجوری یا اونجوری!! خوب نتیجه اش چیه؟ به کی کمک کردم؟ کی ازم خواسته بود در مورد برادرم اظهار نظر کنم؟؟ یا حتی پیش خودم در موردش فکر کنم که این چه اخلاقیه داره یا اینکارش درست بود یا غلط! بازم هیچ مشکلی که حل نمیشه هیچ!! از طرف یه دلگیری تو ته دلمون باقی میمونه!!!
در عوض جایگاه ماها :
کمک کردنه (یعنی تو مشکلات پیچیده، کارهای ساده ای که از دست ما و اون فرد برمیاد رو ما به عهده بگیریم تا اون وقت و انرژیش رو روی مشکل اصلی متمرکز کنه!! مثلا موقع عروسی، تمیزکاری خونه اش رو منم میتونم انجام بدم!! پس نذارم اون وقتش رو برای این کار بذاره!!)
همدلی کردنه (یعنی اینکه حرفای طرف رو بشنویم و از احساسات مشابهمون براش بگیم و سعی کنیم دلداریش بدیم که مشکل حل خواهد شد و نگران نباش!! نیازی نیست راه حل بدیم، نیازی هم نیست که براش وضعیت رو تحلیل کنیم!! فقط هم احساس بشیم!!!)
همفکری کردنه (یعنی وقتی خودش اینقدر آشفته است که نمی تونه تمرکز کنه، حرفاش رو بشنویم و قدم به قدم کمکش کنیم که فکر کنه و نتیجه بگیره و حتی به خودمون اجازه ندیم جای اون فکر کنیم!!! مثلا بهش بگیم خوب تو این وضعیت دلت چی میگه؟ حست به کدوم سمته؟ فکر میکنی اگه فلان اتفاق بیوفته بهتر میشه یا بدتر؟؟ و از این سوالا تا ذهنش آروم بشه و بتونه تصمیم بگیره)
و نهایتا همکاری کردنه (یعنی در اجرای اون تصمیماتی که گرفته در کنارش باشیم!! حتی بعضی وقتا بکشیمش تا توی راهی که تصمیمش رو گرفته ولی جراتش رو نداره بیوفته، یعنی خودمون جلوتر از اون بریم و بهش نشون بدیم که ببین ترس نداره!!!)
وقتی کسیو دوست داری باید اجازه بدی اون فرد بدون ترس از قضاوت شدن همه چیز رو بهت بگه! ولی هربار که در مقابل یه حرفش نشون میدی که داری ارزشش رو با این حرفهاش سنجش میکنی و این حرفاش هستن که باعث میشن بهش اعتماد کنی یا نه، اون وقت احساس ناامنی میکنه و ناخودآگاه خود واقعیش رو پنهان میکنه!!
حتی اگه حرفی که میزنه ناراحتت میکنه و باعث قطعی شدن یه احساس در وجودت میشه، درجا بهش نگو و اجازه بده وقتی از اون حال دراومد بهش توضیح بدی که چرا اون حرف باعث شد من ازت دلگیر بشم. این اون جاییه که میگم "گاهی وقتا خودت داغونی ولی لازمه که به دونفر دلداری بدی و بگی نگران نباشید درست میشه!!!" حتی اگه اون داغونی از خود اون دونفر باشه هم باید به روی خودت نیاری!!!
خداحافظ
من به شخصه احتیاج دارم یکی بهم بگه فلانی این کارت غلطه. البته بعد اینکه رفتارمو تو یه مدت بررسی کرده باشه نه همین جوری بیاد بگه. علتشم اینه که می ترسم نکنه یه رفتار غلط تا آخر عمرم در من باشه. همین طور احتیاج دارم بهم بگن فلان کارت درست بود تا باعث شه بفهمم فکر کردنای من در مورد اینکه چه طور باید باشم.. چه کاری رو انجام بدم، یه جا نتیجه داده.
از طرفی خیلی موافقم این کار نیاز به اطلاعات جامع داره تا دچار سوء تفاهم از برداشت های غلط نشیم اما اینکه چه طور میشه همه جوانب رو دید؟ نمی دونم.
همفکری کردن عالیه.
از بین آدم های جالبی که می شناسی، فکر می کنی واقعا کسی باشه که بیاد همکاری کنه؟
ممنون از این پست. دنبال یه زمان مناسب بودم که بپرسم قضاوت نکردن یعنی چی. باشد که در مورد سوال بعدیم یعنی اعتماد، یک پست اختصاص بدید.
۱- ببخشید، کاربر بالایی، قصد بدی ندارمها، فقط وقتی داشتم نظرت رو میخوندم همهش یاد «فامیل دور» میافتادم که میپرسه «من الآن چیجوریام».
۲- یه سؤال برام پیش اومد: این پیشازدستورات چرا قبل از سلام میآد. انگار پکیج به کُدت ایمپورت میکنی و باید قبل از بِگین و اِند باشه حتماً. :دی
۳- دوستی عموماً باید بر اساس همدلی باشه ولی واقعیت اینه که ما آدمها - یا خیلی کلی نگم، ما ایرانیها - عاشق نصیحتکردنیم و نسخهپیچیدن برای دیگران. حتی بخشی از ادبیاتمون «ادبیات تعلیمی»ئه. خودمون هم میدونیم که این نصیحتکردنا بیشتر از اینکه نشونهی دوستی و همدلیمون با دوستمون باشه، بیشتر نگاه از بالاست که یعنی مثلاً من هم فلان وضعیت رو گذروندم و در این مورد از تو باتجربهترم و حالا در موردش میتونم بهت راه و چاه رو نشون بدم. بر فرض که درست هم باشه، ولی دوست «معمولاً» وقتی برای دوستش درددل میکنه نصیحت نمیخواد بلکه میخواد با گفتنش خودش رو سبک کنه و اگر شده با حرفزدن ذهنش رو به کار بندازه که راهی پیش پاش باز بشه. البته همه اینطور نیستند و خیلیها فکر میکنند باید کسی بهشون بگه چیکار کنن؛ کمااینکه پرفروشترین کتابهای بازار هم قورباغههاییاند که باید قورتشون بدیم و خوشبختیهایی که باید دیگران برامون بگن چهطور در سهسوت بهشون برسیم. به نظرم بهترین کاری که میتونه یه «دوست واقعی» بکنه گوشکردن به حرفهای دوستش بدون قضاوت و نسخهپیچیدنه و در عوض ایجاد اعتمادبهنفس کافی برای تصمیمگیری در دوستشه و نشوندادن اینکه هر تصمیمی بگیره پشتش ایستاده و بهش کمک میکنه. البته این نظر منه و الزاماً درست نیست.
خواهش میشه.. اما "فامیل دور" یعنی چی؟
کسیه که اسمش «فامیل»ئه و فامیلیش «دور»؛ اسم زنش «دوره»ست؛ ترسوئه و شغلش هم دربونیه. وسط سرش طاسه و رنگ موها و سبیل چخماقیش قهوهایه. اهل «دور»ئه و دشمن خونیش «درپیت»ئه که تا همین اواخر رقیب عشقیش هم بود. دو تا دوست صمیمی هم داره به اسمهای «ببعی» و «جیگر». چشم دیدن «آقوی هم ساده» رو هم نداره. اخیراً زنش که دستپخت خیلی بدی هم داره حامله شده و همینروزاست که بابا بشه. عیدبهعید میبینیمش معمولاً.
ممنون از توضیحات تون.. جالب بودن.. دیشب یادم افتاد یکی از دوستام دو سه ماه پیش یه کلیپی از این "فامیل دور" بهم نشون دادن که مشکلاتش رو با خنده تعریف می کنه! فقط چرا "فامیل دور" و "درپیت" با هم دشمن خونی اند؟ تنها دلیلش همون عشقه است؟ بعد "فامیل دور" به زنش هیچی نمیگه؟
این جور برنامه ها رو خودم حوصله ام نمی گیره بشینم ببینم فقط وقتی یکی تعریف می کنه برام جالبه. من فقط کلاه قرمزی و پسرخاله اش رو دوست دارم. اونم با ذهنیتی که از دوران بچگی دارم.
پ.ن: ببخشید آقا مهدی! ما اینجا داریم با هم حرف می زنیم و به نظر نا مرتبط با پست شماست.
سوتی دادم
رفتم کلیپه رو دوباره دیدم.. این که من گفتم آقای همساده بود!
اینکه شما میفرمایید قضاوت کار ما نیست حکما اشاره به شغل و منصب قضاوت و وکالت باید داشته باشد. اما اگر منظورتان این است که انسان چشمانش را بر اعمال اطرافیانش ببندد و یا برداشتی از رفتار و یا گفتار کسی نداشته باشد نوعی دعوت به کوری و نادیدهانگاری است که با اون جایگاههای پیشنهادی (همدلی و همفکری و غیره و غیره) رهاوردی نخواهد داشت چون ابتدائا باید اعتمادی باشد بین افراد تا بتوان کارکردی انتظار داشت از رابطه و بخشی از این اعتمادسازی ناشی از برداشتی هست که انسان از اعمال و رفتار دیگران میکند که همان برآورد یا قضاوت در مورد ایشان است.
راستی مرکز آیتی و دکتر ربیعی رفتند تو لیست تحریمهای دولت آمریکا؛ بپا تحریم نشید ـ چشمک
سلام
داره اما بوس رو نداره 
حتی یه آدم مونگول کله پا مثل
امید جان سخت نگیر برادر مطلب مهدی مال چند مرحله بعد از اینیه که تو نوشتی. در ضمن در مورد کامنت چند مطلب قبل، یه کم ساسان یعنی چی؟ مردک