دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

Transition

سلام


اخیرا بسیار پیش میاد هنگامی که دارم به اوضاعم فکر می‌کنم یاد اون موقع‌هایی میوفتم که یکی (هرکی رو جاش بذاری) بهم می‌گفت "..." (جاش هرچی بذاری) و من اون موقع به نظرم مسخره و اشتباه و غیرممکن میومد و حالا  خودم اقرار می‌کنم که اون فرد بهم درست می‌گفت و اندر تعجم که چرا اینجوری شده و شدم؟ حتی پیش اومده (زیاد) که دلایل کارها و حرفایی که توضیحی در زمان گذشته برام داده نشده رو الان خودم لمس کردم.

از مهمترین‌هاش اینهاست:


  • چرا دیر به دیر وبلاگ آپ میکنیم؟
  • چرا دیر به دیر همدیگه رو میبینیم؟
  • چرا دیگران از چشممون میوفتن؟
  • چرا نگه داشتن دوستان از اوجب واجباته، حتی وقتی آدمها دارن از چشمت میوفتن؟!!
  • چرا پول با اینکه مهمترین موضوع زندگی نیست، ولی مهمترین مسئله‌ی زندگی هست؟!!!
  • چرا بچگی و شادابیمون از بین میره؟
  • چرا خدا رو از یاد می‌بریم؟!!! و بالتبع چرا نماز واجبه؟!! (جواب کوتاه:چون سرمون به همه چیز گرم میشه و دیگه وقتی برای حتی خودمون هم نداریم و به همین دلیل آرامشمون رو از دست میدیم و اینجاست که الا بذکر الله تطمئن القلوب)
  • چرا مسائل مهم و کم اهمیت جاشون عوض میشه؟؟
  • چرا همیشه‌ی همیشه باید نقاب زد؟ علی الخصوص هرچه اطرافیان دوست داشتنی‌تر، نقاب‌ها بیشتر!!


با تمام امیدی که دارم، احساساتم رو فقط خودم درک میکنم و نمیتونم بروز بدم. این رو میگن نقاب.

 

خداحافظ

نظرات 3 + ارسال نظر
گل مر پنج‌شنبه 18 اردیبهشت 1393 ساعت 16:02

الان جوابت برای این سوالا چیه؟؟؟
وقتی یه روز به همین رسیدم که الان تو رسیدی، تصمیم گرفتم حرف یک سری آدما خاص رو حتی اگه قبول ندارم پیروی می کنم چون می دونم یه روزی به حرفش می رسم.

مهدی شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت 10:59

دنیای من بعد از تحولات دوران جوانی کم کم از دنیای گفتاری-شنیداری به دنیای حس و احساس تبدیل شده. این باعث شده عمده سوالاتم واقعا سوال نباشند و صرفا بازتاب یه تعجب احساسی اند و پاسخم برای اونها هم یه جمله ی کلیشه ای نیست و نوعی همدلی و همدردی در پذیرش وجود این احساسات.

اینکه چرا بچگی و شادابیمون از بین میره، یه سوال نیست!! یه تلنگره، اینکه حواسمون باشه که داره بچگیمون از دست میره و این یعنی داریم آدم بزرگ میشیم و این یعنی اینکه دیگه نمیفهمیم
"اینکه یه گلی روی یه سیارکی تو یه جای آسمون توسط یه بره ای نادانسته خورده میشه چقدر فاجعه باره!!!"

اینکه چرا پول ....، پاسخش به درد کسی نمی خوره، سوالش به دردتون میخوره. پاسخش، اشاره به همه ی رفتارهای زشت و تهوع آور اکثر آدم نماهای اطرافمونه که از صبح تا شب بر سر پول همدیگه رو تیکه پاره میکنن و یادشون میره این مهمترین موضوع زندگیشون نباید باشه!! و شماها هم حواستون باشه که این فقط یه مسئله است، نه موضوع اساسی!!

بقیه شون هم همینطور

امید نیک یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 13:34 http://alef-mim-roshan.blogsky.com

در مورد اکثر سئوالات جواب پیدا کردن سخته اما این قضیه نقاب زدن در همسایگی شما بیشتر مشکل محسوب شده چون چندین مطلب و اشاره با این مضمون داشتی رئیس؛ به نظرم میتونی روی مورد آخر بیشتر کار کنی تا کمتر تهوع‌آور باشه بنظرت؛ هرچند کلا بی‌نقاب شدن واقعا محال به نظر میادش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد