دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

تولد، تولد، تولدم مبارک


سلام

 

امروز تولدمه. همچون همیشه امروز خیلی حس خاص تری ندارم. البته یه تفاوت مهم با تولدهای پیشینم داره و اونم اینه که این اولین تولد متاهلیه. داشتم فکر میکردم که حالا که روز تولدمه، چی میخوام؟

فکر کردم، یه ویلای خفن، یه بوگاتی خوشگل، یه جت اختصاصی و ... . بعد از کلی فکر به این نتیجه رسیدم که من هیچی نمیخوام جز اینکه همه ی چیزای خوب دنیا مال من باشه!!! ;)

یه آن به یادم اومد که در همین لحظه، اگه نگم همه، ولی تقریبا همه ی چیزای خوب دنیا مال منه. حسش کردم ها، نه اینکه فکر کنم حس میکنم. واقعا هیچی نمیخواستم که نداشته باشم، یا حداقل اینقدر مهم باشه که آرزومو خرجش کنم.

الان سلامتی دارم که آرزوی خیلی از آدمهای دنیاست، جوانی دارم که آرزوی بیش از نصف آدمهای دنیاست، عشقی دارم که تمام عمر در آرزوش بودم و این اولین تولدمه که به آرزوم رسیدم، پدر و مادری دارم که جونمو حاضرم براشون بدم، خانواده ی دوست داشتنی دارم که خیییییییلی ها در حسرتشن، دوستان خوبی که تمام لحظاتی که باهاشون می‌گذرونم رو دوست دارم، (این دیالوگ اولدفشنه ولی) خدایی دارم که حسش میکنم و اونقدر دوستش دارم که به خاطرش امروز روزه‌ام. حتی در بحث مادی هم ماشین دارم، خونه هم درآینده‌ی نزدیک دارم، کار و درآمدی دارم که زندگیم رو باهاش به خوبی میگذرونم، مسافرتی دیروز داشتم که هنوز از لحظات خوشش انرژی میگیرم و شبها به راحتی می‌خوابم.

و بالاتر از اینها خودمو دارم!! رضایت خودمو دارم!! شادم از اینکه هستم. شاید این اولین تولدم باشه که اینطوره. اینه که با اغماض، من اگه خوشبخت‌ترین آدم روی زمین نباشم، یکی از خوشبخت‌ترین‌هاش هستم.

اعتراف میکنم که بسیاری از این احساسات خوب، مدیون وجود همسر عزیزمه.

 

خداحافظ


پس نوشت: یادم رفت تو خاطره ام بگم که وقتی داشتم به این موضوع فکر میکردم که میخوام همه ی بهترین ها مال من باشه، اون چیزی که جرقه ی این افکار رو ایجاد کرد این بود که از بین 2000 تا آهنگی که روی رم ضبط ماشینم بود، دقیقا زیباترین آهنگش از نظر من در همون لحظه پخش شد. انتخاب شده بود که بهترین ها در اختیارم باشه.

پس نوشت 2: در بین همین جریانات به این فکر میکردم که تکمیل میشد اگر امشب که شب تولدمه، همسرم هم پیشم باشه، ولی قرار نبود این اتفاق بیوفته، ولی باز هم جریانات به گونه ای پیش رفت که دیشب همسرم هم پیشم بود. چقدر خوشحال بودم که اینقدر دیروز مال من بود.

نظرات 5 + ارسال نظر
reza شنبه 29 تیر 1392 ساعت 15:05

تولدت مبارک اول....

سمن شنبه 29 تیر 1392 ساعت 15:08

سلام

تولدت مبارک

همیشه خوب باش

مریم شنبه 29 تیر 1392 ساعت 17:38

نمییییییییییییییییی دونی چقدددد واست خوشحالممممم

خیییییییییلیییی...............یعنی خیلییییی هااااااا.......

انشالله حس خوشبختیت پردوام باشه و همیشگی.....

خیلی ها هستن که اکثر این شرایط رو دارن ولی حس خوشبختی رو ندارن....حس خوشبختی از عواملش خیلی مهمتره.... اگر اون حس رو درونی داشته باشی هر کدوم از عاملها هم حذف بشه باز تو آرومی .....و واسه همین آرزو میکنم که حست همیشگی باشه.....

برات خیلی خوشحالم..... تولدتم مبارک.... مطمئنم که با وجود همسر جوون بهترین ها رو تجربه خواهید کرد.....و روزای زیبایی رو تجربه میکنید..... خیلی برات خوشحالم مهدی....خیلیی

امید نیک جمعه 4 مرداد 1392 ساعت 19:21 http://alef-mim-roshan.blogsky.com/

تولدت مبارک دوست خوشبخت!

مهدی یگانه چهارشنبه 9 مرداد 1392 ساعت 04:23

سلام،

بابت تاخیر خیلی پوزش.

تولدت مبارک باشه. از تمام قلبم برای این نوشته خوشحالم.
ان شاءالله همیشه همینطور خوشبخت و خوب باشی عزیز دل.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد