دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

چندتاچیزبیربط

سلام

 

وقتی یک چهارم وقتت رو به اشتباه و کارای به درد نخور گذروندی، حداقل اون سه چهارمش رو به پیدا کردن دلیل این اشتباهات و ملامت کردن خودت و معذرت خواهی از دیگران نگذرون!!

همه چیز از نزدیک قشنگ تره. بعضی چیزا خیلی قشنگ تر!

احساس من هیچ وقت دروغ نمیگه. به ندرت اشتباه میکنه. گاهی گولم میزنه. فراموش کار هم هست. ولی تا دلت بخواد متلاطمه.

قیاس، سرآمد روشهای استنتاج و جرثومه‌ی همه ی ناکامی هاست.

از همین امروز دارم حسرت روز مرگم توی 87 سالگیم رو میخورم. مطمئنم اون روز هم میگم که هنوز هم میخوام زنده باشم. ترس زیادی از مرگ ندارم، دنیا هم اصلا قشنگ نیست ولی کسانی تو این دنیای زشت هستن که ترس از نداشتنشون توی آخرت زیبا نمیذاره از اینجا دل بکنم.

الان مهمترین دغدغه ی زندگیم اینه که نمیدونم خدا منو به خاطر دلبستگیهام تو این دنیا مجازات میکنه یا نه؟ آیا اونها رو ازم میگیره یا نه؟ آیا من به واسطه ی شکلات ها، صاحب شکلات ها رو فراموش کردم یا نه؟

 

خداحافظ

نظرات 1 + ارسال نظر
موزیک دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 15:36

از کجا معلوم که 87سالگی میمیری زندگی کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد