دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

لوث

پیش از دستور: با هر کی هر مشکلی که داری باید بری به خودش بگی. شاید خوشش نیاد، شاید راحت نباشی، شاید هزارتا مشکل دیگه، ولی تنها راهی که مشکلت حل شه و آرام بشی اینه. بهش بگو، نترس نتیجه میگیری.

پیش از دستور 2: اعتراف میکنم: من یک احمقم. چراش به خودم مربوطه.

 

سلام

 

چرا ما آدما و علی‌الخصوص ما ایرانی‌ها اینقدر علاقه داریم همه چیز رو لوث کنیم. لوث کردن یعنی اینقدر یه چیز رو جای نامناسب، شرایط نادرست، به شکل ناصحیح، و درموارد غیر ضروری به‌کار ببریم که ذهنیت عمومی رو نسبت بهش خراب کنیم.

مثلا چرا "کارآفرینی" رو لوث کردیم تا کسی الان دیگه تره هم برای یه کارآفرین خرد نکنه.

چرا اینقدر به خیک همه "مهندس" و "حاجی" بستیم که امروز اگه به یکی بگی حاجی میگه باباته!! یا به کسی که بگی مهندس فکر میکنه داری بهش میگی عمله‌ی آچار به دست!!

چرا چک رو لوث کردیم تا یکی از روش‌های اساسی انتقال پول اونقدر بهش بی اعتمادی باشه که کسی که با دسته چک میره تو فروشگاه رو به چشم دزد و کلاش نگاه کنن!!

چرا "عشق" رو اونقدر لوث کردیم که تو همه‌ی ترانه‌ها وقتی یه معشوقی بهت چپ نگاه کرد فوری یکی دیگه رو جاش میذاری و اسمشم میذاری عشق تازه!!

چرا هیچ وقت عمق کلمات رو درک نمی‌کنیم وقتی داریم به زبون میاریم. و این باعث میشه نه اونی که میگه واقعا منظورش حرفاش باشه و برای حرفاش ارزشی قائل باشه و نه اونی که میشنوه واقعا باور کنه و برای حرفای طرف مقابل ارزشی قائل باشه!!

آخه چرا من اینقده به چیزایی گیر میدم که هیشکی ذره‌ای حتی اهمیت نداره براش!! حتی شمایی که داری این متنو میخونی هم اکثرا فقط میخونی که خونده باشی پست جدیدم رو. تا وقتی دیدی اشاره بدی که خوندی. ولی دریغ که اکثر اوقات اصل موضوع لابه لای تک تک کلمات قایم شدن و وقتی سرسری ازشون میگذری و سعی نمیکنی خودتو بذاری جای فکر من، فقط یه سری جمله و کلمه میشنوی و دغدغه‌ای که باعث شده این حرفا نگارش بشه رو از دست می‌دی!

به نظرم باید یه خورده ارزش بذاریم برای عمق!!! اگه عمق رو در نظر نگیریم فقط چند تا عدد باقی میمونه! فقط مهمه چند سالمونه تا حرفمون ارزش داشته باشه. فقط مهمه لباس تنمون چیه تا تو جلسه چقدر اعتبار داشته باشیم. فقط مهمه حساب بانکیمون چندتا صفر داره تا مشخص بشه ما چقدر ثروتمندیم. فقط مهمه مدرک تحصیلیمون چیه تا به حرفامون چقدر میشه استناد کرد! فقط مهمه که کی داره تاییدمون می‌کنه تا معلوم بشه چقدر کاربلد هستیم!!

عمق مهمه. البت عمق فقط وقتی مشخص میشه که تامل کنیم. عجله نداشته باشیم. با حوصله برخورد کنیم.

وقتی یه درصدی میگی، حتما مطمئن بشو که این درصد واقعا وجود داره. نه اینکه چون خیلی زیاده بگی 99%!!

وقتی از یه نفر میپرسی حالت چطوره، واقعا منظورت این باشه که از احوالش خبردار بشی، نه اینکه فقط یه چیزی گفته باشی و اون بدبخت رو یاد بدهکاریهاش بندازی.

وقتی یک قولی میدی، واقعا واقعا حساب و کتاب کرده باشی که میتونی قولت رو عمل کنی. وگرنه خودت رو بدقول کردی و بقیه رو مظنون به قول دادن دیگران.

وقتی میگی دوستت دارم واقعا منظورت این باشه که دوستش داری. نه برای اینکه خوشش بیاد و ازت راضی باشه اینطور بگی.

واقعا این جزئیات چقدر مهم اند که من اینقدر وقت خودمو شما رو دارم بابتشون میگیرم؟؟ نمیدونم!!

 

خداحافظ

نظرات 5 + ارسال نظر
روزهای بی بازگشت سه‌شنبه 17 مرداد 1391 ساعت 17:58

مهمه. وقت من گرفته نشد. لطفا خسته نشید از این طرز تفکر که اینا مهمه.. حتی اگه هیچ وقت نتونستیم برای بهبود وضعیت کاری کنیم.

مریم سه‌شنبه 17 مرداد 1391 ساعت 20:37

مهم نیست چرا بقیه چیا رو لوث کردن... مهم اینه که تو لوث نکنی.... ضربه اش هم میخوری البته....مثل اینکه سالها تنها بمونی فقط برای تن دادن به ارتباطی که عاشقانه بوجود اومده باشه نه به قول شما عشق تازه! این از این
راجع به بقیه اش یک پست داشتم تو وبلاگم...مضمونش این بود...
اگر دکتری شریف داری.... راجع به ارتباطاتت با دوستات، با خانواده ات ،با اطرافیانت با اشیا با..... با هر چی که در ارتباطی در همون حد رشد بده... این همون عمق ماجرای توئه... ولی به نظر میرسه زیاد مهم نیست بقیه چی کار میکنن...خودتو بچسب و بدون البته که ضربه ندونم کاری بقیه هم همراهت مگه بخوای مثل همه رفتار کنی! این یک انتخابه! چطور میخوای زندگی کنی؟

ساسان سه‌شنبه 17 مرداد 1391 ساعت 23:44

سلام

ممنون از دوست عزیزمون که این وقت رو در اختیار من قرار دادن

گذشته از شوخی من همین امروز داشتم به این موضوع فکر می کردم. دلیلشم اینه که تو این مدت کوتاهی که ترکیه هستیم احساس می کنم مردم اینجا یه تفاوت اساسی با مردم ایران دارن و اونم اینه که مردم اینجا جوگیر نیستن. حالا این یعنی چی؟

جوگیر نبودن یعنی شما اینجا چیزی به عنوان "تب فلان چیز" نمی بینی. مثلاً تب خوردن ذرت ندارن، تب فوتبال به اون معنی ایرانیش ندارن، تب دلار ندارن، تب مرغ ندارن، تب خرید سکه ندارن، تب تظاهرات ندارن، تب آلودگی هوا ندارن و... تب یه موضوع خاص کلاً ندارن و این باعث شده زندگی مردم یه روال خیلی نرمال تری داشته باشه و اصولاً چیزی اینجا لوث نمیشه و وقتی به چیزی داره توجه میشه یا از قبل این توجه بوده یا از این به بعد خواهد بود و فراموش نمیشه و زیاده روی هم نمیشه. این موضوع اولش برای ما عجیب بود چون انتظار داشتیم مثل ایران اینجا هم بشه با موج سواری روی تب های عموم مردم درآمد کسب کرد اما به مرور دیدیم نمیشه و اینجا کار یا باید اساسی باشه یا فنا میشه!

به هر حال من فکر میکنم یه جور افسردگی عمومی تو زندگی مردم ما و خود ماها هست که باعث شده هر روز یه موضوع جدید برای تب داشتن به اون و مشغول شدن به اون پیدا کنیم و تبدیلش کنیم به یه موضوع لوث. من فکر می کنم این موضوع یه جور چنگ زدن به هر طنابیه تا شاید یه تفاوتی توی زندگیمون ایجاد کنیم و از اونجایی که همه دنبال همچین چیزایی هستن وقتی یه نفر یه روزنه پیدا میکنه همه به همون سمت حمله می کنیم. در مورد بعضی مسائل هم ترس از بدتر شدن اوضاع وجود داره مثل همین قضیه مرغ که دیگه شورش در اومده.

البته این موضوع خیلی جای بحث کردن داره درست مثل اون قدیما تو بابل. یه بالکن گنده می خواد با یه هوای تمیز و صدای قورباغه ها با یه مهدی که بشینیم تا صبح باهم بحث کنیم

پ. پژوهش پنج‌شنبه 19 مرداد 1391 ساعت 23:17 http://ppajouhesh.blogfa.com

یاد بهمن اصغرزاده افتادم و اون دست‌ندادنش برای این‌که فکر می‌کرد فلسفه‌ی دست‌دادن ربطی با چاق‌سلامتی نداره و کار لوثی‌ئه.
همین.

امید نیک شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 19:55 http://alef-mim-roshan.blogsky.com/

در نوشته شما به مخلوطی از مشکلات مختلف اشاره شده که به نظر من اون بحث عمق داشتن و سیاه و سفید نگاه نکردن به زندگی بیشتر تأکید شده‌اند.
در رابطه با دیدگاه صفر و صد که مفصلا بحث داشته‌ایم حضوری و غیرحضوری و لذا اینجا خارج از حوصله نوشتن هست. اما در رابطه با عمق که فرمودین به نظرم بیشترین مشکل به دلیل فقدان دانش و مطالعه افراد در رابطه با موضوعاتی هست که در روزمره باهاش درگیر هستند. لذا یه توصیه بهداشتی اینه که قبل از اینکه اون دهن گنده رو باز کنیم یه کم سبک و سنگین ذهنی شاید بد نباشه. حالا اگر موضوعی هم بود که هیچ دستگیره ذهنی برای آویزان شدن بهش نداشتیم اشکال نداره فوقش میگیم بی‌اطلاعیم و قضیه ختم میشه. اما بعدا سر فرصت باید مراجعه به کتاب و منبع کسب دانش داشته باشیم و اعتراض شما از اینجا به بعد وارد هستش.
اما نمی‌دونم دلیل اصلی شتاب گرفتن روند زندگی و مشکلاتش هست یا شرایط سنی ما هست یا تنبلی یا یأس و سرخوردگی و کم مطالعه‌گی یا بی‌شعوری و بیسوادی اما به هر حال امروزه مردم کمتر تفکر و مطالعه می‌کنند و این باعث میشه کسر بزرگی از ایشان پوک و توخالی باشند. راه حل خرف نشدن و امل نشده در چنین فضایی مطالعه و تحقیق هست به نظر من؛ قبل از هر کاری حتی خرید مایحتاج یا لباس. اگر دیگران برای رسیدن به قله‌های پوشالی موفقیت عجله دارند به درک بذار عجله داشته باشند. قطعا فتح قله 1000 متری بهتر و واقعی‌تر از توهم رفتن به 8848 متر هستش ـ چشمک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد