دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

پیش میاد


پیش میاد تو زندگیت اونقدر عصبانی هستی و نمی تونی چیزی بگی، میری یه کناری و هر چی فحش بلدی رو آروم با خودت با تمام فشاری که می تونی به خودت بیاری زمزمه می کنی!
پیش میاد باید وقتی خودت داغونی به دو نفر دیگه هم قوت قلب بدی که نگران نباشید و خودتون رو کنترل کنید، همه چیز درست میشه. ولی چی درست میشه?
پیش میاد از مستاصل بودن ندونی باید وایسی یا بشینی، یه دقیقه میشینی، دوباره پا میشی میری تو اتاق، بر میگردی، دوباره می ایستی، میشینی، میری تو حال برمیگردی، دوباره میشنی، به اینور و اونور نگاه میکنی و دوباره از اول!
پیش میاد به خاطر هیچی یه کاسه ای قابلمه ای چچیزی رو تو سر خودت خورد میکنی و خودت رو خونین و مالین میکنی و هیشکی نمی فهمه دردت چی بود که اینکارو کردی!
بازم میری تو اتاق و بر میگردی و باز هم از استیصال نمیدونی باید بشینی یا وایسی!
پیش میاد به غلط کردن میوفتی ولی نمی بخشدت. شایدم بخشیده باشدت ولی تو خودت رو نبخشیدی.
پیش میاد وقتی داغونی باید بری دل یکی دیگه رو به دست بیاری. دلداریش بدی و بهش بگی همه چی درست میشه، ولی چی درست میشه? همه چی خراب شده!حتی خونه ی آرزوها هم دیگه رنگ و بویی از عشق و محبت نداره!
پیش میاد از این همه پیش آمدها هر روز فرار میکنی و یهو میفهمی یه بزدلی!!!
پیش میاد التماس میکنی که خدایا ما رو به خودمون وانگذار! ولی پیش خودت فکر میکنی خدا نظرش رو از ما برداشته!! ولی شاید خدا پیش خودش فکر کنه . . .
پیش میاد یه ساعت زور میزنی یکیو دلداری بدی ولی انگار نه انگار! خودت دلگیر و غمگین بر میگردی و وبلاگتو می نویسی!!
پیش میاد تو خوشی هم با کلی گریه سر رو بالش میذاری و با کلی غم واندوه خوابت میره
پیش میاد احساس میکنی کسی دوستت نداره! و میفهمی که اگه دوستت داره هم به خاطر یکی دیگست! ولی واقعا کلی دوستت داره!
پیش میاد که اونقدر در هم و بر همی که پست وبلاگت هم مثل خودت میشه!!

خداحافظ