دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

طاق

سلام

 

مدت زمان طولانی هست که می خوام آپ کنم. ولی جور نمیشه. امشب بعد از مدتها یه استراحت بعدازظهر داشتم و فرصت کردم تو فیس بوک و وبلاگها یه سری بزنم. چیز خیلی مهمی نمی خوام بگم. پس شروع میکنم، در هم و برهم میگم چون خودم:

·         2-3 ماهه که همیشه تو ماشین آلبوم آخر سیاوش قمیشی رو گوش میدم و هنوز هم برام جذابیتش رو از دست نداده.

·         یه مسافرت رفتیم تووووووووپ. از ستاره ممنونم که من رو هم دعوت کرد. اگه کسی باهاش صحبتی کرد، از طرف من بهش بگه (خوب آخه اینجا رو نمیخونه).

·         از 4-5 روز پیش یه مشکلی تو به خاطر آوردن اسمها و جزئیات دیگه دارم. نمیدونم به خاطر سرماخوردگیمه یا چیز دیگه (آخه قبل از مسافرت سرماخوردم و هنوز خوب نشدم)

·         تو مسافرت کله ام خورد به طاق. ببین شما.... وقتی مموتی میگه کله اشون رو میزنیم به طاق میدونه که خیلی درد داره. مواظب باشین (پ.ن. در عرض ده ثانیه پس از برخورد 20-30 قطره خون از کله ام ریخت رو زمین و 3 تا دستمال کاغذی پر خون شد. ولی خوب الان خوبم.)

·         دلم برای سهیل سوخت. نه اینکه ترحمی باشه. ولی دل کندن خییییییییییلی سخته. به خصوص برای کسایی مثل من که همیشه در فوبیای ترک کردن/شدن هستن غول مرحله آخر زشتیای دنیاست. شاید حتی خود سهیل هم این حس رو نداشته باشه ولی برای من اینجوریه. هنوز عطش بیشتر داشتن در عمق وجودم زبانه میکشه. بیشتر داشتن چی؟ دوست، محبت، خانواده، شادی، زیبایی، تجربه ی جدید. هنوزم نمی تونم با مرگ کنار بیام. ترسم ازش ریخته (محمد مهدی خیلی دلم برات تنگه!!! وقتی بودی شادی جمع بودی و الان که نیستی اشک و آه جمع.....) ولی نفرتم نه.

·         یه دنیا حرف بعد از مرگ محمدمهدی تو دلم قلنبه شده که به هیشکی نمیتونم بگم. میدونم وقتی سرباز کنه زندگیم رو تعطیل میکنه.

·         داشتن دوستایی که بدونی هر لحظه ای که لازم باشه، پشتیبانت هستن احساس آرامش نسبی بهت میده.

·         مرتبط با قبلی؛ من نقشم تو دنیا بک آپه. به این معنی که من توانمندی خاصی در انجام دادن کارهایی دارم که بقیه از انجامش دلسرد شدن. انرژیم رو در موقعی میتونم تو جمع تزریق کنم که بقیه تعطیلن. وقتی میتونم فکر کنم که همه قفل کردن. وقتی میتونم راه حل پیدا کنم که همه بن بست هستن. کلا Backup Plan همه چیز میتونم باشم. حتی تو دوستی، من بهترین دوست برای همه لحظات نیستم. در حالت عادی اگه خودم باشم کسی من رو نمیبینه. یه سایه هستم همیشه در رفت و آمد ولی نامرئی. درحالی که هر لحظه ایکه تنها شدی و هیشکی نبود که بتونی باهاش درد دل کنی، هیشکی در اون لحظه به فکرت نبود، هیشکی حرفت رو نمیفهمید و نمیتونست دلداریت بده، من اونجام. این بهم اعتماد به نفس میده که هیچ برنامه ای تو این دنیا کامل نیست، همه از این لحظات تنهایی دارن، پس من بعد از همه‌ی برنامه ها هستم. شاید دیر باشم ولی مفیدم.

·         چیزی که در بالا گفتم حتی در بحث کاری و شغلی ام هم موثره. در مورد خودم متوجه شدم که من اینترفیس خوبی نیستم. ولی Decision Maker (تصمیم ساز) خوبی هستم. پشت پرده رو میتونی بهم بسپاری. ولی تو معرفی روم حسابی نکن.

 

خداحافظ

نظرات 4 + ارسال نظر
پ. پژوهش شنبه 7 آبان 1390 ساعت 23:30

اینترفیس خوبی هم هستی خودت خبر نداری.

گل مر یکشنبه 8 آبان 1390 ساعت 18:05

۱. بریز بیرون. حرف بزن. خاطره هات رو دوره کن. از دردت بگو اما تورو خدا تو خودت نریز. این یه جایی بدجور حالت رو می گیره ها. از من گفتن.
۲. وقتی فکر می کنم شاید هرگز جلوی من خودت نبودی اعصابم اساسی می ریزه به هم. احساس می کنم اصلن نمی شناسمت. احساس می کنم چقدر دورم ازت. گاهی خودت باش. حتی اگه ماها دوست نداریم خود حقیقیت رو ببینیم
۳. من به ستاره می گم تشکرت رو
۴. یاد محمد مهدی دلم رو لرزوند. هنوز نتونستم خودم رو ببخشم که چرا انقدر تو اون دوره ها دوست دوری باشم بهت
۵. در مورد بک آپ کاملا موافقم. ناخودآگاه بارها یهو به تو حرفایی زدم که خودم موندم چرا به تو گفتم. به خاطر حس امنیته. حداقل واسه من. تو یه روحی داری که هرکی یه ذره بشناستت باید احمق باشه که دوستت نداشته باشه

مهدی یگانه یکشنبه 15 آبان 1390 ساعت 21:26

سلام مهدی جون.

چند وقتی بود که به یادت بودم. می خواستم از حال و احوالت با خبر بشم. کلت که به طاق خورد خوب شد ؟

آقا شما خیلی از این حرفا که اینجا در مورد خودت نوشتی، بیشتر هستی. بی تعارف می گم حقیقتاً همه این موارد درسته و شاید بشه چند مورد رو اصلاح کرد مثل اینترفیس...

گل مر درست گفته بالا، روح تو خیلی بزرگه رفیق....

حس مفید بودن خیلی حس لذت بخشی هست که تونستی درکش کنی در مورد خودت.

تو هیچ وقت نامرئی نیست و نخواهی بود برای هیچ کس ! چه دوست هات و چه در محیط کار. همه روی تو حساب می کنن.

حرف ها رو باید زد، نمی تونی حرفات رو بزنی، کسی نیست حرفات رو بشنوه [که هست] اون رو حداقل برای خودت بنویس. نگذار حرفا توی دلت جمع بشه. خودت هم داری اینو می گی که دوست های خوبی داری.

و اما مرگ، نظر من کلاً عوض شده در موردش، نمی تونم چیزی در موردش بگم. فقط همین که نباید ازش ترسید. هر کسی که بترسه از مرگ در هر ثانیه می میره.

در هر حال، ما دلتنگت هستیم بــــــــــرار !!
مواظب خودت باش. روزهات خوش :)

امید نیک پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:52 http://alef-mim-roshan.blogsky.com/

آقاجان این بحث فراموشی و حواس پرتی که میفرمایید بیماری کل جماعات برنامه نویس هستش. ماها هم چندسالی هست دچار شدیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد