پیش از دستور:
الان داشتم پست های وبلاگم رو از اول دوباره می خوندم. لذت بردم. عالی بود. من قبلا هیچ توانایی از نوشتن نداشتم. ولی الان کاملا حس میکنم میتونم نویسندهی خوبی بشم. البت مهمتر از خوب نوشتن، چی نوشتنه. واقعا به نظرم مهمترین مواردی رو که میشناختم نوشتم. 2 ماه پیش من کلی حرف داشتم که هر مخ مفتی که گیر میاومد، کار میگرفتم که براش بگم. ولی الان کاملا حس میکنم که فقط آدمایی که ارزش همصحبتی دارند رو باید باهاشون طرف بشم. باید از صحبتم لذت ببرم و نتیجه بگیرم. امروز متوجه شدم که این نوشتن بهم کمک کرده که مغزم فعالتر بشه و مشکلات عمیقتری رو شناسایی کنه و حل بشه (یا ارادی، یا غیر ارادی). جواب سوالاتم رو هم چون بهشون به حد کافی فکر کردم و تلاش کردم، خدا به موقع سر راهم میگذاره. نمیدونم تو این مدت این وبلاگ به درد کس دیگهای هم خورده. اصلا شما باهاش حال میکنین. من که وبلاگ نویسی رو تا وقتی که لازم باشه ادامه میدم، حتی اگه تنها خوانندهاش خودم باشم.
سلام
شما چقدر خواب میبینید. چقدر از خوابهاتون رو بهیاد میآرید. روانشناسا میگن که خوابهایی که ما تا آخر میبینیمشون و تموم میشن، بعد از بلند شدن از خواب به یادمون نمیآن. ولی اگه وسط خواب بپریم، موضوع خواب رو بهیاد میآریم. خوابهای شما رنگیه یا سیاهسفید. طولانیه یا کوتاه. خوشاینده یا ناخوشایند. شما وقتی میخوابید تا زمانی که بلند میشید رو توی عالمی دیگه (غیر از عالم زمان محور) میگذرونید. اینکه کجا هستید رو من نمیدونم. ولی اینکه چرا میگم اینجا نیستید، اینه که شما بعد از بلند شدن از خواب، هیچ وقت نمیتونید بگید چقدر خوابیدید. پس زمان در خواب برای شما نمیگذره. میشه یه خواب چند ساعته رو تو چند ثانیه ببینید و میشه خوابید و یه شبانهروز رو با چند دقیقه اشتباه گرفت.
ولی موضوع اصلی که من میخوام بگم اینه که، شده یه اتفاقی تو طول روز براتون بیافته و براتون آشنا باشه. بتونین حدس بزنین تا چند ثانیه دیگه چه اتفاقی میافته. اینجوری میشه گفت که، شده فکر کنین یه صحنه رو که در طول روز اتفاق میافته، قبلا تو خواب دیدید. برای من به وفور اتفاق میافته. متوسط هفتهای دو سه بار میشه که صحنهای که با چشمام میبینیم رو قبلا دیدم. حتی بعضی وقتا اونقدر واضحه که میتونم توضیح بدم که چه اتفاقی میافته. شما هم این رو تجربه کردید؟
حالا یه چیز جالبتر. چند شب پیش توی خواب متوجه شدم که صحنهای که تو خواب داره اتفاق میافته رو قبلا تو خواب دیگهای دیدم. واقعا عجیب بود.
چند تا موضوع دیگه در مورد خواب هم هست که الان میگم:
· معمولا خوابهایی که به یاد میمونن اتفاق نمیافتن. نمیدونم شایدم این فقط برای منه که اتفاق نمیافته.
· بعضیها وقتی میخوان بخوابن به بالششون میگن که صبح به موقع بیدارشون کنه و اونم انجام میده. من خودم امتحان کردم، میشه.
· یه موجودی هست به نام بختک. شاید شما بگین که مزخرف نگو. اینا توهمه. منم قبل از اینکه تجربه کنم همینو میگفتم. ولی یه شب خواب میدیدم که یه چیز سنگینی روی سینهام هست که نمیذاره نفس بکشم. اینقدر همینطوری موندم که یه دفعه با نفس نفس زدن شدید از خواب پریدم. کاملا برام مشخص بود که اگه از خواب بیدار نمیشدم قطعا خفه میشدم. این واقعیت داره که بعضیها همینجوری خفه شدن. باورتون میشه؟
· تا حالا شده موقع دیدن یه خواب ترسناک یا بد، آرزو کنین که ای کاش یکی بیاد بیدارتون کنه. حتی میتونید تو خواب، شما خودتون رو از خواب بلند کنین. با خودتون حرف بزنین. ولی در شرایط خاص.
· برای بعضی خوابهایی که به ذهن میمونن -حتی ممکنه شما یادتون نباشه که کی خواب دیدید یا وقت دیدن از خواب پریدید یا نه- اتفاق میافته که چند بار خواب دیده میشن. من خودم چندین خواب هست که اونقدر دیدمشون که از دوران بچگی تا الان تو ذهنم مونده. معمولا خوابهای عجیبی هم هستند که تعبیر سادهای هم ندارند و واقعا هم پیش نمیآن. شما هم از این خوابها دارید؟
· قبل از اینکه شما به خواب برید یا شایدم وسط خواب که از خواب بیدار میشید، ممکنه حالتی بهتون دست بده که فکرتون خیلی عالی کار کنه، ولی نتونید هیچ کار مادی رو انجام بدید. تو حالت بین خواب و بیدار شما هر چی تلاش میکنین نمیتونین دستتون رو بالا بیارین یا حرف بزنین. در صورتی که فکرتون دستورشو میده، این دستور به ماهیچهها نمیرسه که انجام بشه. بعضیها تعریف میکنن از حالتی که خودشونو از فاصلهای حدود یک متر بالاتر از سطح زمین تو خواب دیدن. معمولا این شرایط با خوابیدن دوباره یا بیدار شدن توسط دیگران برطرف میشه. خودتون هیچکاری نمیتونین بکنین. منم این شرایط رو داشتم. شما چطور؟
· بعضیها که دچار بیماری روحی میشن، به خاطر کمخوابی سلولهای مغزشون میمیرن. آخه آدما حداقل به 2 ساعت خواب در شبانه روز نیاز دارن. حتی بعضیها اصلا نمیتونن بخوابن، و به همین دلیل شدیدا داغون میشن و آخرش هم به همین خاطر میمیرن.
همهی اینایی که گفتم واقعیتهایی بسیار جالب و مهم هستند که هیچ علمی نمیتونه توضیح قانعکنندهای براشون بیاره. این ذهن انسان اونقدر پیچیده و غیرقابل کشفه، که آدم اگه توش دقیق شه، چهار چنگول میمونه. مثلا یه یارو قرص اکستازی میخوره، تو دریای آبی رنگ دیوارای اتاقش خفه میشه. یا این دو شخصیتیها یه جورین که هر کدوم از دو تا شخصیتشون از اون یکی خبر ندارن و هر دو شون مستقلا و کامل زندگی میکنن.
ولی با همهی اینا، خواب شیرینترین شیرینیه دنیاست. واقعا خدا به ما لطف کرده که خواب رو بهمون داده. وقتی میخوابید و بلند میشید، زندگیتون ریست میشه. همهچیز از اول. انرژی، روحیه، توان بدنی، حس و حال و ... . واقعا شگفتانگیزه که یه بیمار که میخوابه، فرداش هیچ اثری از بیماریش نمیمونه. یا وقتی اعصابتون خورده، بعد از خواب همهچیز رو فراموش میکنین. حتی اگه نیم ساعت خوابید باشید.
جالبه نه!
خداحافظ
یه جمع بندی قشنگ از مطالب مختلف بود، کاش یه نتیجه هم داشت.
بیاد ماندنی تجربیات خوابی من:
پرواز!
از پشت خنجر خوردن!
خوردن یه گل زیبا و بسیار تلخ که هنوز تلخیش رو میتونم به یاد بیارم!
خوابهای دنباله دار!
یا علی
سلام
در مورد خواب!!! به نظر من اینم یه لطف از طرف خدای انسان !!! من خودم خیلی خواب می بینم اما بعد از سالها تونستم با خوابهام ارتباط برقرار کنم و بتونم از شرایطی که واقعا شاید در اینده می تونم تغییر بدهم یا قبولش کنم . اما این لطف خدای انسان به هر کسی نمی ده!!!!
الان هم همچنین توانایی نوشتن پیدا نکردی رفیق!
اما خارج از شوخی، اگر به اندازه ای که برای نوشتن وقت می گذاری برای مطالعه کردن هم وقت بذاری آن وقت تازه مزه جادوی قلم می ره زیر زبونت و می فهمی چرا کائنات به قلم قسم خورده!