پیش از دستور: پست قبلی بهترین نوشتهی من بود. از وقتی اون پست رو نوشتم برای خودم کلی امتیاز اضافه در نظر گرفتم. حتی وقتی دوباره خوندمش از شاهکار خودم متعجب شدم. برام جالب بود که اون پست خیلی هم مورد توجه بقیه قرار نگرفت.
سلام
چرا ما دستهبندی می کنیم؟
یه جور دیگه: چرا ما آدمها رو دستهبندی می کنیم؟
تا حالا شده از کسی در جواب حرف شما که می گین "آدما n دسته اند..." بشنوید که "تو چرا آدمها رو دسته بندی می کنی" و یه قیافه ی همچین متجدد و روشنفکری هم به خودش بگیره و فکر کنه تمام مشکلات عالم رو با این استدلال زفرتی حل کرده. دو نقطه دی
من خودم یکی از کسایی هستم که خیلی آدما و موضوعات رو دستهبندی میکنم. اینکه چرا ما دستهبندی میکنیم یه دلیل خیلی ساده ولی مهم داره. اینکه با دستهبندی پیدا کردن یک قاعدهی مشترک بین اعضای دسته بسیار سادهتر میشه و پیشبینی در مورد رفتار این دسته دقیقتر و سادهتر میشه. چون مثالهایی که ما داریم به اندازهی همهی موضوعات توی زندگیمون نیست پس باید از تشابه تجربیات قبلیمون با تجربیات آینده استفاده کنیم. یکی از فراقانونهای دنیا که من خیلی دوستش دارم و به نظرم یکی از مهمترین الطاف خدا به ماها توی زندگی دنیاست اینه که: "تجربیات مشابه دنیا، کمابیش نتایج مشابه دارند."
این فراقانون بسیار پرکاربرده. فقط توجه کنید که اگر این فراقانون نبود توی دنیا هیچ پیشرفت علمی بوجود نمیآمد. هیچ وقت آدما نمیتونستن دلایل اتفاقات رو بفهمند و همیشه در سردرگمی بودند که حالا چی میشه. اصلا موجودات دیگهی دنیا هم نمیتونستن زندگی کنن. مثلا اگه خورشید هر روز یه ساعتی و از یه جایی بیرون میاومد، فکر کنین تو دنیا چه بلبشویی میشد.
برگردیم سر دستهبندی. پس دستهبندی چیز خیلی خوب و پرکاربردیه. اونایی که نمیتونن تو دستهبندی ما ارتباط پیدا کنن و خودشون هم نمیتونن بر اساس روابط موضوعات دستهبندی رو انجام بدن معمولا از دستهبندی خوششون نمیآد و با ماها مخالفت میکنن.Classifying یکی از ابزارهای مهم تحلیله که بر اساس مقالهی انواع هوش، آدمایی که هوش منطقی – ریاضی خوبی دارند، میتونن ازش استفاده کنن. خیلی چیزای دیگه هم تو زندگی ما همینجوریه. یه نگاه به دور و اطرافتون بندازید، میبینید که آدمایی که فهمشون به چیزی نمیرسه، متاسفانه اونو مسخره میکنن. متاسفانه هر چی مسئله مهمتر میشه آدمایی که میفهمن کمتر میشن. مثلا دلیلگرایی برای موضوعات چیزیه که خودم دیدم آدمایی رو که چون خودشون توانایی درک دلایل و استخراج اونا رو ندارن به من طعنه میزنن و مسخرهام میکنن. ولی مشکل از اوناست. پیامبران و آدمای خوب هم همین مشکل رو داشتن که آدما حرفشون رو نمیفهمیدن و چون نمیفهمیدن مسخرهشون میکردن. جالب اینه که اونایی که مسخره میکنن، خودشون در درونشون به حقانیت رفتارشون شک دارن و از اینکه جواب درستی ندارن حرص میخورن. بعضیها هم موضوعات رو میفهمن ولی چون جواب منطقی ندارن، خودشون رو میزنن به نفهمی که اینا دیگه آخرشن.
با خودم کلی حال کردم که این همه مطلب مهم رو با چندتا جملهی کوتاه گفتم.
خداحافظ شما باشه.
سلام.
«انسان همیشه در افراط و تفریط غوطه ور است.»
این که چرا ما آدم ها رو دسته بندی می کنیم به این دلیل هست که بتونیم اون ها رو با مثال های قبلی که قبلاً دیده ایم مقایسه کنیم. این جمله اساس تئوری تحلیل سیستم ها است. این که چرا ما تحلیل می کنیم هم به این دلیل است که ساده ترین و مقدماتی ترین راه حل مسائل استقرا هست. که به آن در منطق و اصول موضوعه ی ریاضیات منطق ضعیف (یا استقرای ضعیف) گفته می شود. اما آیا تنها راه حل رسیدن به شناسایی یک سیستم از راه تحلیل آن است؟ آیا واقعاً خورشید هر روز از همان جایی در می آید که روز قبل در می آمد؟ اصل استقرا بر تعمیم، جذف جزئیات و محاسبه ی واریانس از میانگین استوار است وگرنه نتیجه ی تحلیل خیلی آرمانی می شود و با نتایج عملی بسیار متفاوت.
رویکرد دیگری که برای شناسایی سیستم مد نظر قرار می گیرد، رویکرد سیستمی است. به این صورت که به سیستم به صورت یک «کل» نگریسته می شود و اجزای آن با توجه به نقشی که در کل دارند، یا با توجه به هدف سیستم درنظر گرفته می شوند. به عبارت دیگر، اگرچه اجزای سیستم یا مسأله مورد توجه قرار می گیرد، اما تأکید اصلی بر یکپارچگی اجزای آن برای رسیدن به هدف نهایی سیستم است و این خود از رویکرد سیستمی، روشی مؤثر می سازد.
ما برنامه نویسان که بیشتر به دنیای منطق و گراف و درخت ها تعلق داریم بیشتر رویکرد تحلیلی را به کار می بریم. ولی این تنها راه حل نیست. کسی که می گوید «چرا آدم ها را تقسیم بندی می کنی؟» خواسته یا ناخواسته به رویکرد سیستمی اشاره می کند. همان نگاهی که جهان را یک سیستم (کل) در نظر می گیرد.
ولی باید به یاد داشت که هیچ روشی روش کاملاً درستی نیست. این که تحلیلی ها را بکوبیم فرقی ندارد با این که سیستمی ها را بکوبیم. بهتر این است که از هر روشی در جای درستش استفاده کنیم. اگر توانایی سیستمی داریم، بهتر است سیستمی نگاه کنیم که واریانس ندارد (رئالیته) و اگر شناخت کافی به همه ی ابعاد موضوع نداریم، تحلیلی نگاه کنیم (ایده آلیته). یک بار دیگر جمله ی اول را می آورم:
«انسان همیشه در افراط و تفریط غوطه ور است.»
و اشاره ای هم به مصداق قرآنی آن:
«والعصر@ انّ الإنسانَ لَفی خُسر@ الی الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر@»
خاله خودپسند!