دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

خداحافظی

سلام

 

اصلا به فکرتون خطور نکنه که من اینجا رو ول می کنم و به این زودی ها جا می زنما. نه ! این پست در مورد خدا حافظیه ولی نه از وبلاگ نویسی. جالبه که پست خداحافظی با سلام شروع می شه نه.!

قبول دارید که خداحافظی در درونش یه بار معنایی غمگین داره؟ خداحافظی می تونه خوشایند باشه یا ناخوشایند. معمولا ما آدما چون تو خوشی هامون به هیچی توجه نمی کنیم، به خداحافظیش هم توجه نمی کنیم. به همین خاطره که اکثر آدما فقط خداحافظی رو با غم و اندوه اجین می دونن. مثلا توجه کنین، وقتی داریم از بیمارستان یا زندان یا سربازی یا دانشگاه (البته برای اونایی که دوستشون ندارن) بیرون می آیم، خداحافظی خیلی هم خوشاینده. بعضی از خداحافظی ها رو میشه پیش آورد یا به تاخیر انداخت. ولی بعضی هاش لاجرم و بدون دخالت آدم پیش میان.

ولی الان که این پست رو دارم می نویسم، دارم سعی می کنم از یه خداحافظی فرار کنم. یه خداحافظی که می تونه تلخ یا شیرین باشه. ولی از تلخی و شیرینیش مهم تر لزومشه. خداحافظی از یک دوست، از یک عزیز که خاطرات زیادی رو باهاش داشتم. خیلی سعی کردم که به اینجا نرسه. ولی نشد. اون عزیز ممکنه مثل شما این پست رو بخونه به همین خاطر بهش می گم که من نمی خواستم و نمی خوام ناراحت بشه. ولی چاره ای نیست. به قول مولن روژ Show must go on. نمی دونین که تو سه ماه اخیر چقدر فشار روحی رو به خاطر این موضوع تحمل کردم. من تو زندگیم یاد گرفتم که اگه باید قورباغه ای رو قورت بدی پس قورت بده. نذار اون قدر اذیتت کنه که با حداکثر تلخی قورتش بدی. ولی این دفعه واقعا تمام تلاشم رو کردم که از پیش آمدن این خداحافظی جلوگیری کنم. ولی نشد. امیدوارم هیچ کدومتون به جایی که من رسیدم نرسید. من قبلا هم این تجربه رو داشتم. خیلی سخته تحمل کردنش. وقتی که بدونی که خودت با دست خودت داری یه نفر رو که شاید نخواد، از دایره ی دوستی و محبتت بیرون می کنی. ممکنه بعد از این هر روز مجبور باشی ببینیش. فکر کن که چه جوری با چه رویی می تونی تو چشمش نگاه کنی. الان که دارم اینا رو می نویسم یه غم خیلی خیلی بزرگ تو قلبمه که دوست دارم بشینم زار زار گریه کنم. ولی به قول ساسان: "مرد که گریه نمی کنه". ولی به ساسان هم گفتم: "مرد هم گریه می کنه. فقط مهمه که اونی که تو دامنش گریه می کنی کیه". خیلی دوست دارم 20 صفحه دیگه هم بنویسم. چون واقعا نمی تونم احساس واقعیم و اصل موضوعی رو که به خاطرش این پست رو شروع کردم رو بگم. اینجا اونجاییه که می گم: "بعضی حرفا تو این دنیا جا نمی شن". شاید به نظر بعضیا مثل بابک اینایی که نوشتم جو زدگی بود. شایدم بعضیا فکر کنن که مهدی با اون هیکل گنده و بی ریختش رو چه به این حرفا. ولی هر کسی دل داره. حتی من.

 

خداحافظ

نظرات 7 + ارسال نظر
سمن دوشنبه 7 خرداد 1386 ساعت 18:12

آره مرد هم گریه میکنه اما نه پیش هر کسی و نه برای هر چیزی. امان از گریه مرد...

وبلاگ نویس آواره دوشنبه 7 خرداد 1386 ساعت 20:41

من دلم می خواهد
که خدا با باران
دفتر خالی اندیشه ی تاریکم را
سبز کند
گیج گیجم
همه جا باران است
پس چرا دفتر ذهنم خالیست؟
باز حتماً
چتر خودخواهی ذهنم باز است.

رضا چهارشنبه 9 خرداد 1386 ساعت 11:16

نه مردم گریه می کنه! آدم اگه گریه نکنه آدم نیست! آدم گلیه( آدم آهنی ها هم تو آلیس در سرزمیس عجایب نشون دادن گریه می کنن!) اما مرد با صدای بلند گریه نمی کنه! میره چاه پیدا می کنه!

گل مر چهارشنبه 9 خرداد 1386 ساعت 17:28 http://golmarjoon.blogfa.com

سلام. اولا اااااااااااااااااااااااااااااااااااا قلبم تیر می کشید وقتی می خوندم. حست کاملا منتقل شد. ثانیا اگر مهم اینه تو دامن کی گریه کنه این جمله می رسونه که بهر حال طرف دامن تنشه!!!!
ثالثا بنویس! نوشتن آدم رو خیلی سبک می کنه. بنویس و بذار کنارش اشکات جاری باشه. حتی اگه گاهی هق هق گریه جلوی نوشتنت رو بگیره. بنویس. آروم می شی

بابک پنج‌شنبه 10 خرداد 1386 ساعت 10:14

ها!
خوب حالا بیا صحبت کن شاید راهی بجز گریه کردن و... هم باشه! با چهار تا عاقل تر از خودت که صبح تا شب دورتو گرفتن!!!!!!! : دی! من دارم کم کم احساس میکنم چند روزیه که به چیستات سر نزدی!
: دی
البته احتمالا الان ساسان از طاق مییفته می گه، "بابک جان خوب دقت کن، ما پنجتامون ...." آخه نمیدونم ، تو اگه دوست داری .... باشی باش، به ما 3 تای بقیه چی کار داری؟!!؟
مرد آن است که در کشا کش دهر سنگ زیرین آسیا باشد! سلطان غم مادر!

امید نیک جمعه 11 خرداد 1386 ساعت 11:02

سلام
من نمی دونم در ینگه دنیای نرم افزاری شما، اون ور خط دانشگاه شریف چی می گذره؛ اما چند تا واکنش سیاسی و اجتماعی به نوشته شما تقدیم می گردد:
1- همیشه فاصله بگیر از دخترها! بیشتر وقت ها کار رو خراب می کنند! (کنایه از رابطه دوستانه عاشقانه)
2- همیشه فاصله بگیر از جاه طلب ها! بیشتر وقت ها تنهات می گذارند. (کنایه از رابطه کاری دوستانه)
3- همیشه فاصله بگیر از فرصت طلب ها! بیشتر وقت ها به تو و آرمانهایت خیانت می کنند. (کنایه از رابطه دوستانه به سبک مسعود هاشمیان)
4- لعنت به کسی که شایع کرد مهدی شه دوست ازدواج کرده! (با این که بی ربطه ولی کلی الان شاکی هستم)
5- و اصلاً لعنت به کسانی که با دست انداختن همدیگه کل زندگی رو تا این حد به مسخرگی می گیرند که فقط به فکر خندیدن، لاس زدن، خیالبافی، وقت گذرونی و . . . هستند.

در مورد دوستت متأسفم. اگه می شناسمش یه وقتی بذار راجع به موضوع کمی با هم گپ بزنیم.

اکرم یکشنبه 20 خرداد 1386 ساعت 15:11

۱ ۲ ۳ امتحان میکنیم
۱ ۲ ۳ امتحان میکنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد