دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

دوست

میدونم واسه چی باید بنویسم. واسه اینکه اگه راه میداد من مادر ترزای خوبی میشدم

بزرگترین گناه

سلام

 

در این پست می خوام نظراتی که از کسانی که دم دستم بودن رو در مورد بزرگترین گناه دنیا براتون بنویسم. شما هم اگه دوست دارین نظراتتون رو comment  بذارین.

جعفر محمدی: آزار دیگران

بابک نادری: قتل

رضا حسامی فرد: ریختن آبروی دیگران

ساسان یاوری: نا امیدی

گلمر بحری: ناشکری

امید مجابی: از راه نا مشروع دنبال امیال شخصی بودن

مهدی شه دوست: قتل و اذیت و آزار دیگران علی الخصوص کودکان

پیام کیوان: از یاد بردن انسانیت

حامد خوب بخت: پشیمانی

اکرم اصغری: خیانت

شاهین مهدی پور: حق کسی را خوردن

پدرم: قصد نافرمانی خدا را داشتن

خودم: به نظر من هم خیانت بزرگترین گناه نابخشودنی است.

 

خداحافظ

نظرات 9 + ارسال نظر
جعفر دوشنبه 17 اردیبهشت 1386 ساعت 20:00 http://jm.blogsky.com

خیانت هم جز «آزار دیگران» هست، همچنین ریختن آبروی دیگران و حق دیگری را خوردن!!!

امید نیک سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1386 ساعت 00:11

آقا بهتر بود می نوشتی "راه نادرست" نظری که از قول من نوشتی خیلی آخوندی از آب دراومده! اگه عین جمله ای یه که من بهت گفتم رو نوشته باشی باید بهم می گفتی که می خوای بذاریش در وبلاگ (البته فکر کنم اون موقع وبلاگی در کار نبود!) که ادیبانه تر بگم. وقتی می گی نامشروع آدم خود به خود میره سراغ فقه اسلامی. خیلی ها هستند که خوخواهی های خودشون رو خیلی ناز با شرع می پوشونند. بنابراین از اسلام جداش کن و به همه جهان بشری تعمیم اش بده:
"بزرگترین گناه دنیا : از راه نادرست به دنبال خواسته های شخصی خود بودن"
راستی این نظر من یه پیوند نهانی ای با نظر خودت، اکرم و جعفر داره.معمولاً می فهمیم کسی داره از راه نادرست خواسته های خودش پیگیری می کنه، ناخودآگاه حسی بدی به ما دست میده و اولین صفتی که به همچین آدم نسبت می دیم اینه که: ای بی معرفت . . . ای "خائن"

سمن سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1386 ساعت 03:57

:)

مانا سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1386 ساعت 11:51 http://noomniteg.blogfa.com

به نظر منم خیانت جزء بزرگترین گناهاست اگه یکی آدمو اذیت کنه می شه یه جوری بخشیدش ولی خیانت رو نمیشه بخشید.

من سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1386 ساعت 18:47

سلام وبلاگ نو مبارک... چقدر بهت میاد...با این وبلاگ شدی عینهو یه دسته گل...
یکی از گناه های بزرگ اینه که آدم با خودش رو راست نباشه وقتی میبینه ومیدونه که یه کاری گناهه اون رو انجام بده.

فریاد خاموش چهارشنبه 19 اردیبهشت 1386 ساعت 08:56 http://kochik.blogfa.com

سلام

منم می گم خیانت. ایم خیانت هزار وجه داره.
خیانت به خودت : دروغ گفتن ( گفته شده دروغ باعٍ تیره شدن دل می شه و آدم رو از اصلش دور می کنه)
خیانت به دیگران : که مشخصه تعریف نداره.
خیانت به خدا : که در بر گیرنده صحبت بابات و همون خیانت به خود هست.

خیانت خیلی گنده است.
کاش ما آدمای خودخواه یکم به فکر خودمون بودیم.

شاد و سر زنده باشی.
التماس دعا.
یا حق.

مانا یکشنبه 23 اردیبهشت 1386 ساعت 00:51

دیروز داشتمTV می دیدم موضوعش سر این بود که همه می گفتن خیانت جزء بزرگترین گناهان هستش

وبلاگ نویس آواره سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1386 ساعت 01:37

سلام
۱- چون تازه امروز توی شرکت فهمیدم که وبلاگ می نویسی، تازه با وبلاگت آشنا شدم. بنابراین، برای متن «مسعود هاشمیان» هم نظرم رو این جا می نویسم:
من مدت هاست که دارم به این فکر می کنم که کدوم آدمی قابل ستایش تره: آدمی که باهوشه و خیلی چیزا داره که خدا تو وجودش گذاشته و فقط اون شخص گهگاهی اون ها رو پیدا می کنه و نمایانشون می کنه یا این که آدمی که زیاد باهوش نیست و از پس زمینه ی هوشی بالایی برخوردار نیست ولی با تلاش به جاهای خوبی می رسه.
برای جواب به این سؤال اول باید یه توضیحی بدم: این یک واقعیته استعداد همه ی آدما یکی نیست. ولی اگه این طور باشه چطور می شه به عدالت خدا اعتقاد داشت؟ آیا جداً خدا عادله یا این که این چیز ها چرندیاتی هست که توی گوشمون خوندن. در جواب به این سؤال چند دسته آدم پیدا می شن: یه دسته آدمای خشکه مذهبی که می گن حتماً قسمت همین بوده که خدا این طوری تقسیم کنه و ما که بنده ایم نباید از خدا شاکی باشیم که چرا مثلاً فلان کس این همه باهوشه و ... ولی ما هر کاری می کنیم نمی تونیم به پایگاه اون برسیم. دسته ی دوم دسته ی آدمای بی خردی است که طوطی وار حرفای گروه اول رو تکرار می کنند و اصلاً خودشون هم نمی دونند چرا این طور وضعیت رو عدالت خدا می دونند. دسته ی سوم هم که آدمایی اند که از این رویداد ها و دیگر رویداد ها به این نتیجه می رسند که خدا عادل نیست و حتی خدا ممکن است وجود نداشته باشه، و خدا چیزی جز فرافکنی کمبود های آدم ها نیست و به قولی، خدا ساخته ی خرد عمومی جامعه است برای توجیه علل بی توجیه و ... و همین طور دسته های دیگه ای ...
اما به نظر من، اولاً خدا وجود داره (که توضیحش به بحث مربوط نیست) ثانیاً داده های خدا به آدما همه به یک میزان است، ولی نه این که همه چیز مساوی باشه، بلکه در کل با هم برابره: مثلاً ۱۰ = ۵+۵ = ۳+۷ که من تئوری ای در این مورد دارم: خدا پیمانه ای قرار داده که دو وزنه داره: هوش و شعور. خدا چیزی رو که به همه ی آدما به طور برابر داده مجموع هوش و شعور. است؛ به عبارتی:
(انسانx)(هوش+شعور) = (انسانy)(هوش+شعور)
و این بدین معناست که هر چقدر که انسان ها باهوش تر باشند، شعور پایین تری دارند و هر چقدر که هوش پایین تری داشده باشند، شعور بالاتری دارند.
اما این «شعور» چیه که معادله رو درست می کنه ولی به همه ی آدمایی که این عبارت رو می شنوند بر می خوره؟ شعور از مصدر «شَعَرَ» می آید که به معنای «دریافت کردن، حس کردن، شناختن» (ر.ج. منجدالطلاب) است و مراد از آن حس کردن ارزش چیزی است که به دست می آید. به صورت تجربی، طبق تحقیقاتی که انجام داده ام، به این نتیجه رسیدم که افراد با هوش از هوش خود بسیار کم تر از افراد عادی استفاده می کنند. مثلاً یک فرد باهوش در هر زمینه ای که شروع به کار می کند بسیار سریع تر از دیگران موفق می شود ولی چون شعور بالایی ندارد ارزش آن را نمی داند و تلاش نمی کند کا در آن زمینه موفق تر بشود و بعد از مدتی آن زمینه را کنار می گذارد و به دنبال دیگر علایق خود می رود که من این وضعیت را ناشی از عدم دریافت ارزش یافته های شخص می دانم به دلیل این که برای رسیدن به آن ها نسبت به آدم های معمولی تر، تلاش وافری نگذاشته. این تحقیق روی یک جامعه ی 300 نفری و در طی 5 سال انجام شده است.

اما برگردیم به بحث اصلی مان: «مسعود هاشمیان» به نظر من، مسعود هاشمیان، پدرام شهنی، احمد جواهری و میثم ابراهیمی و ... و حتی خود من، (کم تر یا زیاد تر) آدمای باهوشی هستیم ولی طبق این توضیحاتی که دادم هر کدوممون به اندازه ی مقدار هوشمون با یک رابطه ی عکس، مقدار شعورمون تعیین میشه. بنابر این من نمیتونم مثل بقیه بگم که آدمای باهوش آدمای بهتری هستند و ازشون میشه خیلی چیز ها یاد گرفت. چون این جور آدما (مخصوصاً خودم) شعور بالایی ندارند. به نظر من آدمای دیگه موجودات بهتری برای چیز یاد گرفتن ازشون هستند. چون اونایی که من نوعی به صورت خدادادی دارم اونا با تلاش به دست می آرند و بیشتر از من نوعی قابل ستایش اند.
بنابراین، من در مورد مسعود هاشمیان می تونم بگم که نه آدم عجیبی هست، نه آدم جالبی، نه چیزای زیادی میشه ازش یاد گرفت، نه معنای جدیدی از زندگی به آدم نشون میده و نه ... اون هم یه آدمه مثل همه ی آدما ولی فقط کاریزمای خاص خودشو داره که باعث شده این طوری ازش به صورت اسطوره ای حرف زده بشه. مسعود تا این لحظه که این متن رو دارم می نویسم به نظر من آدم خوبی بوده، ولی نه بیشتر. اجازه بدین که الگو های تاریخی مون رو به دور بریزیم و اون ها رو آدمایی مثل خودمون ببینیم. این کار باعث میشه که بهتر بتونیم خودمون رو بشناسیم و ایمان داشته باشیم به خودمون. بیایم به این موضوع از این دیدگاه هم نگاه کنیم.

2- به نظر من بزرگ ترین گناه دنیا اینه که سعی در شناختن خودمون و دنیامون نکنیم چون تا خودمون رو نشناسیم، نمی دونیم که «واقعاً» چی هستیم و «واقعاً» چی می خوایم.

مهدی شه دوست یکشنبه 3 خرداد 1394 ساعت 21:41 http://parastoomohajer.parsiblog.com

سلام.
این مهدی شهدوست که نوشتید کیه من که نیستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد